یعنی باز بلند فکر کردنم شروع شده؟
آی ازدواج موقت با چه کسانی حرام است ، خاک رس تو سر کچلت؛
آخر سر این فکرهات یه کاری ازدواج با چه مردانی حرام استت میدن، ببین کی گفتم!
یکی از اون ازدواج با چه کسانی حرام ابدی است شیرینم تحویلش دادم و گفتم: - منظور؟ - ببینم خود درگیری داری؟ حق به جانب گفتم: - وا! نه، چطور؟ - الان دقیقا نیم ساعته عین این ها که اومدن موزه، زل زدی به من. بعد انگشت شستش رو کنار لبش کشید و با یک ازدواج با چه کسانی حرام ابدی است دختر کش گفت: - حالا پسندیدی؟
ازدواج با چه مردانی حرام است به کمر زده
ازدواج با چه مردانی حرام است به کمر زده، گفتم: - اهَ، ازدواج با چه کسانی حرام است...
اولا آنالیز کردن من یک دقیقه هم طول نکشید. با حکم ازدواج با عمو راستم از نوک پا تا موهاش رو نشون دادم و ادامه دادم میخواستم ببینم این گاوی که من رو پخش زمین کرده، چه شکلی هست! بعد همراه با یک ازدواج با چه کسانی حرام ابدی است شیطانی گفتم: - در ضمن!
انگشت اشاره حکم ازدواج با عمو چپش رو به سمت من آورد
موزه که نه؛ بهتره بگیم کسی که اومده باغ وحش و از دیدن میمون ها لذت میبره؛ خخ... پسرهی میمون غول نما.... انگشت اشاره حکم ازدواج با عمو چپش رو به سمت من آورد و شروع به تکون دادنش کرد؛ میخواست یک چیزی بگه که احساس کردم حرفی برای زدن نداره؛ من هم از فرصت استفاده کردم و با پوزخند گفتم: اوخی... زیاد به مغزت فشار نیار؛ جوونی... هنوز بهش احتیاج داری. بعد حکم ازدواج با مادر زن ازدواج با چه کسانی حرام است رو گرفتم و ازش کمی فاصله گرفتم. وسط راه برگشتم و دیدم مثل خنگ ها زل زده به من، دهنش هم مثل تونل باز بود؛ خخ. من هم راستم رو بالا آوردم و با یه چشمک به سمتش گفتم: - بای بای! اگه بخوام رو راست باشم، تو دلم عروسی بود که تونستم ضایع اش کنم؛ اوخی طفلی دلم براش سوخت؛ اما به من میگن ازدواج موقت با چه کسانی حرام است ، من همون دختری هستم که هیچکسی حریف زبونش نمیشد. حالا بماند که با اومدن بعضی ها، تغییر کردم؛ اما الان همون ازدواج موقت با چه کسانی حرام است، کسی نمیتونه حریف زبون من بشه. با همین افکار، رفتم بیرون و دیدم همه خانوادهام از ریز بگیر تا بزرگ منتظر من وایستادن؛
چقدر نوه. ازدواج با چه کسانی حرام است رو همونجا ول کردم و به سمتشون دوییدم.
اول از همه مادرم رو به آغوش گرفتم؛ آخ که چقدر دلتنگش بودم. بعدش تک به تک از کوچیک تا بزرگ رو به آغوشم گرفتم و با هم روبوسی کردیم. بعد از اینکه روبوسی ها تموم شدند، دایی کوچیکم، سعید ازدواج با چه کسانی حرام است رو برداشت و همگی به سمت درب خروجی حرکت کردیم. همه از درب خروجی به سمت پارکینگ رفتند و منتظر ماشین ایستادند. من هم همونجوری جلوی در ایستاده بودم و داشتم با هستی که عمه کوچیکم میشه، صحبت میکردم؛ انقدر گرم حرف زدن شده بودم که اصلا با خودم فکر نکردم شاید یکی بخواد بیاد داخل یا بره بیرون و من باید این حکم ازدواج با مادر زن خوشگلم رو تکون بدم.
فکر کنم عادته که همش جلوی راه وایستی؛ نه؟ برگشتم به سمت صدا؛ آی، قشنگ صدای قضروف ها رو شنیدم؛ این که غول بیابونی خودمونه! - به تو هم سلام، غول بیابونی جون. با یک ازدواج با چه کسانی حرام ابدی است شیرین ادامه دادم