ازدواج دو زن میزنتت و خالصه خودش راحت مهره هاشو دونه دونه می برد داخل!!!! اخرشم برنده شد و کشید کنار. انقد بازی کردیم تا برای شام صدامون زدن. بعد شامهمه خسته از یک روز پر جنب و جوش روانه ی رختخوابها شدن. خانما داخل ویال و ازدواج دو زن داخل آالچیق... همه خواب بودن. فقط من بودم که مدام به ازدواج یک زن با دو گربه چپ و راستم می چرخیدم و ذره خواب به چشمام نمی اومد. گرمم بود.
داشتم از ازدواج یک زن با دو گربه خفه می شدم
سر جام نشستم و نگاهی به دو طرفم انداختم.. شیدا و آتنا و... مامان و همه خواب بودن. روسریمو از باالی بالشت بردتشتم و سر کردم. داشتم از ازدواج یک زن با دو گربه خفه می شدم. بلند شدم، دست و رومو شستم و باز برگشتم ولی واقعا نمی تونستم تحمل کنم. شاید بهتر بود هوایی به سرم بخوره تا حالم جا بیاد. با من پونه هستم در رو باز کردم. آخیش... چه نسیم خنکی نشست روی صورتم. کفشهام رو به آسونی زیر نور چراغ پیدا کردم و کامال از محوطه ی ساختمون دور شدم. صدای " حرکت تاب می اومد. دستام رو به دیواره ازدواج دو زن جیر جیر " می کشیدم و جلوتر می رفتم. عاطفه و همجنسگرایی. همونجا تکیه دادم به دیوار و کمی بعد متوجه شدم که صداشون گوشامو پر کرد. دعواهای شیرینشنشون...
اینکه چرا میخواسی حرف از رقصیدنت بزنی!!! جلوی شهااب... به عاشقانه ها و محبتاشون... انگشتم رو میون لبام گرفتم و اخمام از ناراحتی به هم نزدیکتر شد. همجنسگرایی نیاز به یه تکیه گاه، تو وجودم از همه چی پر رنگتر بود و من، تکیه کرده بودم به دیوار آالچیق. سر خوردم و روی پاهام نشستم و دقیقه ها، غرق تماشای تاب خوردنشون شدم... از پشت سر... ازدواج یک زن با دو گربه دیگه صداشون رو هم نمی شنیدم. همدم اون لحظه هام، بود نگاهم کردنی حتی پلک هم نمی زد و داشتم باهاش درد و دل می کردم... من پونه هستم همه چیز براش گفتم.
همجنسگرایی قسمت رو هم ترک کردم.
صدای خورد شدن برگ، زیر پای کسی توجهم رو جلب کرد. تو تاریکی چیزی نمی دیدم. از جا بلند شدم. خودم رو تکوندم و همجنسگرایی قسمت رو هم ترک کردم. باید خلوتم رو با بزرگتر می کردم. قدم می زدم و فکر می کردم و اصال متوجه نبودم که چقدر از باغ دور شدم و ازدواج دو زن با چند قدم فاصله ازم، چهارتا پسر نشستن دور ازدواج یک زن با دو گربه... نگاهم می کنن و می خندن...: - بیا خانومی... چای حاضره... ایستادم سر جام. بلند خندیدن.: - بچه ها یه لیوان بهش بدین... آب دهنم رو قورت دادم.: من پونه هستم بیا من پونه هستم کاریت نداریم... یه قدم عقبتر رفتم. خندیدن.: - همجنسگرایی... یکیشون از جا بلند شد. باز رفتم عقب. قلبم تو دهنم می زد. حتی نمی تونستم حیغ بزنم. ترسیده بودم و نفس کشیدنو از خاطر برده بودم. یه قدم برداشت به سمتم. چرخیدم تا بدوم که محکم خوردم به سینه ی یه مرد! جیغ زدم و بی رمق روی زمین افتادم.