خودم میدونم.. لبخند زد و رفت بیرون. انگاریه سطل آب یخ ول کردن رو سرم. دیوونه بی ذوق!!!! ازدواج وام کجا فهمید ؟... همونطور خشک شده بودم تو اتاق! . . . واااااا... وام ازدواج ۱۴۰۲ چه طرز برخورد با این خبره ؟... محدثه بیشتر ازین ذوق کرد. پس چرا اینقدر بی تفاوت ؟... چشمام پر شد! ازدواج وام نداشت ؟... در اتاق بسته شد و چراغ ها خاموش. صدای قهقهه اش پیچید تو گوشم. چرخیدم ولی قبل اینکه بتونم ببینمش رو هوا بودم. می خندید و رو هوا می چرخوندم. محمد: - اییی جوووونم... کوچولوی ازدواج وام اقساط یه کوچولوی دیگه داره تو شکمش! . . . زدم رو سینه اش. پائینم گذاشت. به قهر رومو برگردوندم. محمد: - خوشگل خانوم من تلفنو قطع نکرده بود... حرفاشو با دوستش شنیدم....
با تعجب رومو گرفتم سمتش. سرش اومد جلو و کوتاه منو بوسید. ازدواج وام نمی دونی با چه زوری جلو خودمو گرفته بودم... می خواستم یه کم باهات شوخی کنم... هلش دادم رو تخت و نشستم رو شکمش. یقه اش رو گرفتم.: - میدونی خیلی بدی ؟... زهر ترک شدم! . . .
یقه ام رو گرفت و با مالیمت صورتم رو جلو صورتش برد. محمد: - می خوام همه دنیا رو خبردار کنم... نفسهاشو پخش کرد رو صورتم.ازدواج وام زندگیم دیگه چی کم داره ؟... یه نی نی از وجود زندگیم... نمی دونی تا بیای باال چقدر نماز شکر خوندم... فقط نگاش می کردم... که با چه ذوقی برام حرف می زد و مثل بچه ها خوشحالی می کرد. چه برقی می زدن چشماش. هم از خوشحالی... هم... وام ازدواج ۱۴۰۲ چشاش پر شده بود... ازدواج وام ثبت نام خودم اومدم. تو همون وضعیتی که بودم من رو خوابوند و سرم رو گذاشت روی سینه اش. چی شدی محمد ؟.. . ازدواج وام اقساط اون روز ها.. . که مثل یه ولگرد.. .
ازدواج وام مبلغ شاهده که هیچ وقت اعتراض نمی کردم
تو خیابونای این شهر شلوغ راه می رفتم.. . جون می کندم.. . واسه پول شاید.. . فقط یه دونه.. . یه نون! . . . فکرشم نمی کردم.. . باور کن.. . ازدواج وام مبلغ شاهده که هیچ وقت اعتراض نمی کردم.. . اما حتی فکرشم نمی کردم که یه روزی منو به اینجا برسونه.. . همسری داشته باشم که سر باقیه زندگیش ریسک کنه تا فقط یه سال با ازدواج وام اقساط زندگی کنه.. . همسری داشته باشم که اگه جونمم براش بدم باز کارم بی ارزش باشه.. . وام ازدواج ۱۴۰۳ زندگی.. . برادری مثل علی.. . که فقط از قاب تلوزیون به روش لبخند می زدم.. . و حاال.. . بچه ام.. . بچه ی خودم.. . خوده خودم.. .. من.. . پدر شدم.. . ازدواج وام ثبت نام یه کوچولو می خواد تو خونمون سر و صدا راه بندازه و منو بابا صدا کنه.. . بچه ای که از وجود تو باشه خانومم.. . وای که این قلبم داره از جاش در میاد.. . راست می گفت. راست می گفت.. . روی سینه اش رو بوسیدم. ازدواج وام مبلغ وااای نمی دونم باید چیکار کنم.. .
ازدواج وام ثبت نام می داد.
اینو بدون.. . که همه ی زندگی منی.. . همه ی دنیامی.. . همه وجودمی.. . جونمی.. . ازدواج وام ثبت نام می داد. غرق لذت بودم. از خوشحالی اصال تو خودش نبود. اینطوری ندیده بودمش تا حاال. کنارش نشستم. برام حرف می زد و بوسه باروش می کردم. تا دیر وقت.. . چند روز بعد، مشغول رمانم بودم که با کلی وسیله اومد تو. رفتم به استقبالش و کمکش کردم. ازدواج وام مبلغ و یه سری دیگه با دست پر برگشت. در رو بست و همشون رو با هم چیدیم کنار در ورودی.: - ازدواج وام ثبت نام برای چیه ؟؟؟؟.. . روغن و برنج و مرغ و یه کم خرت و پرت دیگه! محمد: - قرارمون یادت رفته ؟.. . موقع کمک به وام ازدواج ۱۴۰۳ و ضحی گذاشتیم ؟.. .: - هاااا.. . لبخند رو لبم نشست. کی میریم ؟.