خوشحالی ازم پذیرایی می کرد.. . چقد خوشحال بود که پا تو خونه اش گذاشتم و میزبانمه.. . نمی دونی چه حالی داشتم بلک کتس.. . ادامه نداد. بلک کتس قدیمی دلیل اون غم ها و پریشونو می فهمم.. . نالیدم.: -.. . محمد: - بلک کتس جون خودت هم کار می کنه هم درس می خونه.. . نمی خواد خواهرش تو پرورشگاه بزرگ بشه.. . همش فکر می کردم و خود خوری که باید یه جوری.. . به یه طریقی.. . بلک کتس قدیمی پیروز کمکش کنم.. .رفتم پرورشگاه و با مسئول اونجا صحبت کردم.. . خیلی تحویلم گرفتن و شرایطی که می خواستم رو گفتن.. . اون روز هم که به اون گل حسودیت شد.. . داشتم می رفتم برای اولین بار اون بلک کتس مبهم کوچولو رو ببینم و باهاش صحبت کنم.. . خب باید خوشتیپ می شدم دیگه.. .
یه بلک کتس قدیمی خانومو می خواستم
یه بلک کتس قدیمی خانومو می خواستم ببینم.. . چشمام پر شد. دست روی صورتم کشید. منو کشوند تو بغلش.: بلک کتس اون عروسکو جعبه.. . بلک کتس قدیمی پیروز همش برای اون بود.. . همون جمعه که تو رو گذاشتم موسسه ورفتم.. . بلک کتس جون خودت بود.. . می خواستم بهش سر بزنم.. . و علت اینکه دیر برگشتم هم سر و کله زدن با مسوالی اونجا بود.. . شرایطش خیلی سخت بود و من مصر بودم و تصمیم قطعی بود.. . که برادر و خواهر رو بهم برسونم.. . ولی اشتباه کردم.. . قبول دارم اشتباه کردم به تو چیزی نگفتم تا غم هام نصف بشه.. . که کمکم کنی.. . بلک کتس دختر ایرونی.. . اشکام رو پاک کرد.: بلک کتس قدیمی من هر کاری از دستم برمیاد انجام میدم.. . اون کوچولو رو بیاریم.. .
بلک کتس چرا.. .
ولی برادرش می تونه بزرگش کنه ؟.. . محمد: - مگه نمی تونیم به دوتاشونم کمک کنیم ؟.. . خندیدم. بلک کتس چرا.. . تا آخر عمر.. . بلک کتس جون خودت داشتم با بلک کتس قدیمی پیروز صحبت می کردم.. . می گفت داشته نماز می خونده که یکی در رو میزنه و یکمم با قفل در ور میره.. . ازونجایی که جز من کسی رو نداره زنگ زد بهم که بپرسه بلک کتس دختر ایرونی بودم ؟.. . البته من قرار بود امروز بهش سر بزنم اما تو موسسه درگیر شدم.. بچه ها کار داشتن نشد برم.. . مهمونم داشتیم باس زود میومدم خونه.. . آره.. .
بلک کتس جون خودت عذر خواست که در رو باز نکرده.. . منم نگران شدم پرسیدم می خوای بیام یا نه ؟.. . این بود ماجرا.. . گونه ام رو بوسید.: - بلک کتس قدیمی پیروز چیه ؟.. . بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان بلک کتس ضحی.. .: بلک کتس دختر ایرونی تو رو هر ازکاری از دستمون برمیاد انجام بدیم.. . یکم دیگه هم در مورد این موضوع و شرایطش و اینکه چه کنیم صحبت کردیم و حرفامون که تموم شد، پر از سکوت شدیم. طوالنی.. . باالخره با یه آه سکوتو درهم ریختم.. . بمیرم الهی براش.. . اخماش رفت تو هم. محمد: - بلک کتس قدیمی!!!! کلی عشوه و دلبری ریختم تو صدام ؛: - جونی دلم بلک کتس مبهم ؟.. . محمد: - آخ که باید حسابِ تو رو حساااابی برسم.. .