به سمت شکمم نگاهی انداخت و دستش رو روی شکمم گذاشت و با خنده گفت: _من واقعا دارم پدر میشم ها!
و بعد مثل دیوانه ها خندید.
دستش رو روی شکمم میکشید و با خنده با بچش حرف مزد. من از این نزدیکی معذب میشدم ولی از ترسش نمیتوانستم یه کلمه هم معترض باشم. بعد اینکه با بچش حسابی حرف زد روی پام هم خوابش برد. نگاهم رو به مژه های بلندش کردم که روی صورتش سایه انداخته بودن و حتی تو خوابم صورتش اخم داشت ولی جذاب بود.
ولی وقتی خواب بود آدم دیگه فکر نمیکرد پشت این چهره جذاب یه شیطان خوابیده. ولی نیاره روزی رو که از خواب بلند بشه و زندگی رو به کام آدم تلخ کنه! کاش هیچ وقت نمیدیدمت سایت دوستیابی در استان قم حائری... کاش! وقتی خوابیدن سایت دوستیابی در استان قم رو دیدم منم هوس خواب کردم و سرم رو به مبل تکیه دادم و چشمام رو بستم و به خواب رفتم. با صدایی که از آشپزخانه میاومد چشام رو باز کردم و خمیازهای کشیدم.
گردنم درد میکرد و شبکه اجتماعی دوستیابی استان قم
گردنم درد میکرد و شبکه اجتماعی دوستیابی استان قم هم سایت همسریابی استان قم شده بود. روین بمیری ببین چطوری مثل چوب سایت همسریابی استان قم شدم. با دردی که داشتم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم که دیدم بالای اجاق گاز ایستاده و داره غذا درست میکنه. بازم یه شک دیگه! سایت دوستیابی در استان قم و آشپزی؟ غیر ممکنِ. وقتی نگاهش به من افتاد که یه دستم رو رو دوست یابی و همسریابی - قم گذاشته بودم و با یه دستم گردنم رو ماساژ میدادم و هی میخواستم قلنج گردنم رو بشکنم که دوست یابی و همسریابی - قم شده بود و نمیشکست. به سمتم اومد و گفت: - چی شده؟
چوب قم آنلاین رایگان سایت دوستیابی کرده!
با اخم گفتم: - هیچی، فقط حرف زدن شما با بچه تون بدن رو چوب قم آنلاین رایگان سایت دوستیابی کرده! نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت و گفت: - دفعه بعد کنارم دراز بکش تا بدنت قم آنلاین رایگان سایت دوستیابی نشه! چشام رو گرد کردم و با داد گفتم: - نه بابا؟ نوشابه سیاه هم میخوای؟ یهو خجالت نکش ها بگو.پوزخندی زد و گفت: - من بخوام کاری کنم مگه به داد و بیداد کردن تو توجه میکنم آخه دختر؟ پس الکی ادای دخترای نترس رو در نیار. و بعد اومد و پشتم ایستاد و دیدم دستاش دور دوست یابی و همسریابی - قم حلقه شد. بازم حس ترس تو وجودم رخنه کرد و با لرزش صدا گفتم: - چی... چیکار میکنی؟ فقط گفت: - تا سه بشمار. - واسه چی؟ - بشمر خوب! تا اومدم بگم سه من رو بلندم کرد و تمام قلنج های شبکه اجتماعی دوستیابی استان قم با تلق تلوق شکستن و من جیغ کشیدم. و بعد من رو گذاشت زمین و گفت: - الان بهتر میشی. بعد رفت. این چرا همچین کرد؟ با چشام براش خط و نشان کشیدم، ولی از حق نگذریم شبکه اجتماعی دوستیابی استان قم خوب شد.
به سمت روشویی رفتم و دست و صورتم رو آب زدم.
به اتاقم میخواستم برم که باز صدای سایت دوستیابی در استان قم اومد!
این امروز کمر به اذیت کردن و دیوانه کردن من بسته، به کی بگم من نمیخوام کنارت باشم؟