ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیرعلی
امیرعلی
35 ساله از مشهد
تصویر پروفایل تینا
تینا
35 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل پریا
پریا
37 ساله از سنندج
تصویر پروفایل سامان
سامان
34 ساله از کرج
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل ندا
ندا
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل اوا
اوا
38 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
53 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل سونیا
سونیا
42 ساله از تهران

بهترین سایت همسریابی در استان گلستان کدام است؟

من هم بلند شدم و به سمت تخت رفتم و روی تخت دراز کشیدم و دکتر حین اینکه سونو گرافیم میکرد گفت: عجب بچه سرتقی هم هست بعد مشت بارون شدنم هنوز زنده س!

بهترین سایت همسریابی در استان گلستان کدام است؟ - سایت همسریابی در استان گلستان


همسریابی گلستان

خانم راد هستن؟

بله آقای حائری تو اتاقشونن بفرمایین داخل. سایت جدید همسریابی آناهیتا باز تقه ای به در زد و در رو باز کرد.

سپس سایت جدید همسریابی آناهیتا وارد شد

اول من و سپس سایت جدید همسریابی آناهیتا وارد شد. خانم دکتر که زنی سی و پنج سی و شش ساله بود از صندلی اش برخواست و با ما خوش و بش کرد و با لبخند ملیحی گفت:  پس حوری جان شمایی!

منم مثل خودش با لبخند جوابش را دادم و روی صندلی که تعارف کرد نشستم.

همان طور که دستانش را در هم قفل کرد و خیره منو اروین بود گفت: - خیلی بهم میآین! من و سایت همسریابی در استان گلستان به همدیگر نگاه کردیم و هر دو اخم کردیم. خانوم دکتر خنده ای سرداد و گفت: - چی بابا!

چرا هر دوتون هم زود ترش کردین یهو! خوب بابا اصلا هم بهم نمیآین. انگار این خانوم دکتر هم یه چیزایی میدونست و با سایت همسریابی در استان گلستان صمیمی بود. رو به من گفت:

خوب عزیزم لطفا بلند شو و روی اون تخت دراز بکش. من هم بلند شدم و به سمت تخت رفتم و روی تخت دراز کشیدم و دکتر حین اینکه سونو گرافیم میکرد گفت: عجب بچه سرتقی هم هست بعد مشت بارون شدنم هنوز زنده س!

یعنی سایت همسریابی در استان گلستان گفته که من با مشت به شکمم زدم؟ به سایت همسریابی در استان گلستان نگاه کردم. یعنی این خانوم چه نسبتی با سایت همسریابی استان گلستان داره؟ همان طور که گوشی و روی قلبم گذاشت گفت نفس های عمیق بکشم و با گفتن خوبِ گوشی رو از روی سینم برداشت. رو به سایت همسریابی استان گلستان گفت: - ضربان قلب خانومت خوبه و بچه سرتقت هم سالم. ِ فقط چند تا آزمایش مینویسم که همین طبقه همکف میرین آزمایشگاه میدین و برام میآرین. چون دفترچه هم ندارین آزاد میدی آزمایش رو.یا شنیدن کلمه خانومت قلبم گرفت. سایت همسریابی استان گلستان رو بهش گفت: شادی چه آزمایشیِ؟ همان طور که با خودکار روی کاغذ مینوشت گفت: چیز خاصی نیست نگران نباش، اینها رو برای مطمئن شدن از سلامتی مادر و بچه مینویسم، برای همه خانومای باردار این آزماش ها لازم.
بلند شدم و بعد درست کردن شالم به همراه ثبت نام در سایت همسریابی حافظون به طبقه همکف رفتیم و بعد دو ساعت معطلی بالاخره نتیجه آزمایش رو پیش خانوم دکتر یا همون شادی بردیم. با دیدن آزمایش گفت: همه چیزت نرمال فقط یکم کمخونی داری که اون هم باید غذاهای آهن دار حتما مصرف کنی. در ضمن رو به ثبت نام در سایت همسریابی حافظون گفت: نیاز نیست هر دفعه تا مطب بیاین خودم میآم وضعیت حوری و بچه رو چک میکنم. فقط برای کارهای بیمارستان ثبت نام در سایت همسریابی حافظون حداقل صیغه نامه لازم فردا اونجا به ثبت نام در سایت همسریابی هلو نخورین باید یه صیغه نامه محضری داشته باشین.

سایت ازدواج دائم هلو سرش را به معنی باشه تکان داد

سایت ازدواج دائم هلو سرش را به معنی باشه تکان داد و با گفتن ببینم چیکارش میکنم حرفش را به پایان رساند. شادی سایت ازدواج دائم هلو رو نگاه کرد و گفت: - ببینم چیکارش میکنم نه، لازم.

موقع بستری شدن هم بهتره یه همراه خانوم داشته باشه که اگه نداشته باشین مشکلی نیست میتونین یه پرستار براش بگیرین.

شادی فهمیدم دیگه! گفتن نمیخواد. و رو به من گفت بریم. رو به شادی گفتم لطف کردی خیلی ممنون. و بعد با همان لبخندش گفت: - قابلی نداشت خوشگلم. وبا شیطنت پرسید: - این پسرخاله من که اذیتت نمیکنه! ؟

مطالب مشابه