ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل جانان
جانان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
34 ساله از شهریار
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل داود
داود
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهروز
بهروز
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد

تابناک خبری جدید

می خندوند ولی تابناک خبری تحلیلی بیخیال.. . آخر سر مجله خبری تابناک تماس رو قطع کرد ولی باز هم محمد بیخیال. نمیدونم چقدر گذشت.. . خیلی طوالنی.. .

تابناک خبری جدید - تابناک خبری


تصویر تابناک خبری جدید

ستاشو از هم باز کرد. محمد: - تابناک خبری کوچولو چشمات قشنگه می دونم.. . دلم می خواد اینو بدونی، به پای چشمات می مونم.. . عاشقتم همه میدونن و تو قلبمی خوب می دونم.. . به سینه اش اشاره کرد و با خنده ادامه داد. محمد: - مهربونی کن عزیزم تا توی قلبت مهمونم.. . تلفن خونه زنگ خورد. تابناک خبری اینستاگرام اگه گذاشتن کارمونو کنیم. زبون درازی کردم.: - ما که کاری نداشتیم.. . عالف و بیکار.. . محمد: - من دارم مهم ترین کار دنیا رو انجام میدم.. . خندیدم. حرفای خودمو تحویلم می داد. بارون، عطر نفسهات تابناک خبری تقلیدکار.. . باید چیزای جدید بگی.. . صورتشو تا یه میلی متری صورتم آورد. چشماشو بست و نفس عمیقی کشید. تابناک خبری اینستاگرام دارم.. . هواتو نفس می کشم.. . سرعت گردش خون تو رگهام صد برابر شد.

تابناک شبکه خبری یه ثانیه کاری که که میخواستم کنم

تلفن مزاحم هم داشت خودشو می کشت. بیخیالِ صدای زنگش، خواستم سرمو ببرم جلو و ببوسمش، که حرکتمون همزمان شد و تابناک شبکه خبری یه ثانیه کاری که که میخواستم کنم، دو طرفه انجام گرفت. چشماشو باز کرد. موجهای بی قرارِ عشق رو به وضوح توی چشماش می دیدم. خیره بودم به نگاهش. صدای زنگ قطع شد و باز خونه غرق سکوت شد. یهو کلی شیطنت وارد دریای عشقِ تو چشماش شدن. فکر کنم خودشم فهمید که تابناک خبری لبخند زد. خودشو بیشتر جلو کشید ؛ محمد: - خببببب.. . با ترس خندیدم.: - خب.. . من تابناک خبری اینستاگرام.. .

پا شدم و دویدم بیرون. پشت سرم بلند شد و دنبالم اومد. نیازی نبود بدوه. جایی نمی تونستم که برم! دستاشو داخل جیبای شلوارش فرو برده بود و آروم آروم.. . مجله خبری تابناک این خون آشاما: ) . . . داشت می اومد سمتم! یه نگاه به دور و بر انداختم و یه سالح دیدم! دست انداختم و تلفنو چنگ زدم و بدون اینکه نگاش کنم، حفظی شماره آخر رو گرفتم. خیلی بهم نزدیک شده بود. تلفن بوق می خورد. تو دو قدمیم بود. نمی دونم واقعا می ترسیدم یا اداش رو در می آوردم!! : تابناک خبری اینستاگرام به دارم با تلفن حرف می زنم.. . لبخند زد و شونه باال انداخت. تابناک شبکه خبری جواب دادن. زل زده بودم به تابناک خبری تحلیلی الو.. . بهم رسید. مجله خبری تابناک سالم دیوونه.. . می خواستم سریعتر حرف بزنم، که گوشی از گوشم کنده شد و به همراه دستم چسبیدن به دیوار پشت سرم. با دست دیگه اش شونه ام رو به دیوار قفل زد و دیگه فاصله ای بینمون نموند!

آخر سر مجله خبری تابناک تماس رو قطع کرد

صدای الو الو گفتن شیده پشت تلفن منو می خندوند ولی تابناک خبری تحلیلی بیخیال.. . آخر سر مجله خبری تابناک تماس رو قطع کرد ولی باز هم محمد بیخیال. نمیدونم چقدر گذشت.. . خیلی طوالنی.. . که تابناک شبکه خبری دستم رو رها کرد و با لبخند گفت ؛ تابناک خبری تحلیلی پنج دقه وقت داری با شیده خانوم حرفاتو بزنی.. . بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان از ته دل لبخند زدم و هلش دادم. خودمونیم منم عجب زوری داشتما!! حتی یه سانت هم جا به جا نشد!!! : تابناک شبکه خبری چرا اینقدر اذیتم می کنی ؟.. . مثل بچه ها لبامو غنچه کردم. اومد جلوتر.

نفسهای داغشو پخش کرد روی صورتم. محمد: - چون دلم برات تنگ شده.. . وای چقدر خطرناک شده بود این!!! آب دهنمو قورت دادم و دویدم تو تابناک خبری تحلیلی مطالعه و درو هم قفل کردم! دوباره شماره شیده رو گرفتم. تابناک خبری جواب داد. شیده: - نه میخوام بدونم دقیقا داری چه غلطی می کنی ؟! . . هقهه زدم. : - علیک سالم. .. حاال چی شده مگه ؟. .. مجله خبری تابناک چی نشده ؟! . .. اول که جواب نمیدی! . .. بعدشم که هی الو الو میگم میدونه حواست کجاست!

مطالب مشابه