ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل جانان
جانان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل بهروز
بهروز
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
34 ساله از شهریار
تصویر پروفایل امین
امین
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل داود
داود
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
38 ساله از تبریز

تسهیلات وام ازدواج ۱۴۰۳

تسهیلات وام ازدواج بانک مرکز من می تونم یه نگاه به بزنامه تسهیلات وام ازدواج بندازم ؟ نظافتچی: - آخه نمیشه که... : - من همسرشون هستم! نظافتچی: - آها...

تسهیلات وام ازدواج ۱۴۰۳ - تسهیلات


تصوبر تسهیلات وام ازدواج ۱۴۰۳

خواهش می کنم دوست گلم... تسهیلات وام ازدواج بانک مل کار رو که خودت کردی... نوش جونت... تسهیلات وام ازدواج کمی دیگه قربون صدقه هم رفتن خدافظی کردیم. هندزفریمو چپوندم توی گوشم و باقی راه رو تا وقت رسیدن، باهاش سر کردم. از ورودی دانشگاه رد شدم... ای یادش بخیر... چه روزایی داشتم تو این یونی... مسیرم رو به سمت دانشکده برق کج کردم و زمان کوتاهی تو در اتاق دکتر نصر بودم!! البته هنوز دکتر نبود و تسهیلات وام ازدواج اتاق جدا واسه خودش نداشت و تو اتاق اساتید مدعو بود! . . .

تسهیلات وام ازدواج بانک مل آسته راه می رفتم

اما خب به هر حال باید یکم کالس میذاشتم واسش دیگه! تسهیلات وام ازدواج بانک مل آسته راه می رفتم تا نکنه یه وقت منو ببینه. می دونستم االن رفته تسهیلات وام ازدواج بانک مرکز بخونه. در اتاق رو زدم. نظافتچی داخل بود و در رو برام باز کرد.: - سالم خسته نباشید... کسی از اساتید نیست؟ نظافتچی: - واال رفتن برای ناهار و ... بارون، عطر نفسهات _ تسهیلات وام ازدواج بانک مرکز من می تونم یه نگاه به بزنامه تسهیلات وام ازدواج بندازم ؟ نظافتچی: - آخه نمیشه که... : - من همسرشون هستم! نظافتچی: - آها... بله خواهش می کنم... بفرمایید.. رفتم سر میز و سریع ساعت کالس بعدیش رو یابیدم و به همون منوال سریع صحنه جرم رو ترک کردم! ساعت یک و نیم کالس داشت و من نیم ساعت وقت داشتم. بهرحال کار خاصی که نداشتم تصمیم گرفتم برم بشینم سر کالس. اون ته مه ها یه جای خوب برا خودم نشون کردم و نشستم. هنوز جام رو صاف و صوف نکرده بودم که گوشیم زنگ خورد. از خونه علی اینا بود. جواب دادم.: - سالم تسهیلات وام ازدواج بانک مل... خوب هستین ؟ تسهیلات وام ازدواج بانک سالم دخترگلم...

ممنون عزیزم... شما خوبی؟ چه خبرا ؟... : - عالی ام. .. شرمنده من یه مدت بی معرفت شدم زنگ نزدم... حسابی خجالتم دادید... خانم حسینی: - تسهیلات وام ازدواج بانک مرکز این چه حرفیه... اول بگو ببینم کار که نداشتی زنگ زدم ؟... : - نه نه... اصال... تسهیلات وام ازدواج بانک مل - خونه زنگ زدم نبودی... چون واجب بود با گوشیت تماس گرفتم... : - خیلی هم عالی... ... بفرمایید ؟... خانم حسینی: - چیزی نشده که... خیلی وقت بود به قول خودت بی معرفت شدی... خندیدم. تسهیلات وام ازدواج بانک واال ما هم دلمون تنگ شده... : - ای من قروبن دلتووون... تسهیلات وام ازدواج بانک عزیزم... می خواستم برایش شام دعوتتون کنم... : - اوا خاک عااالم... این که وظیفه منه! بلند خندید. خانم حسینی: - وظیفه چیه بچه ؟...

تسهیلات وام ازدواج عطر نفسهات

واال آقای حسینی هم می گفت مدتیه ندیدیمشون... بعالوه... از صبحه دارم پخت و پز می کنم جرئت داری دعوتمو رد کن.. . تسهیلات وام ازدواج عطر نفسهات _ هاوین امیریان: - االن دیگه جدا آب شدم از خجالت.. . خانم حسینی: - ای بابا.. . میاین دیگه ؟.. .: - زحمت می دیم آخه.. . خانم حسینی: - آفرین که حرفمو زمین ننداختی.. . پس منتظرم.. .: - ممنون خانم حسینی.. . پس من به تسهیلات وام ازدواج بانک مرکز هم اطالع بدم.. . خدمت می رسیم.. . تماس رو که قطع کردم متوجه حضور یه دختر تو کالس شدم. چند ردیف جلوتر از من نشسته بود. چرخید طرفم. دختر: - ببخشید شما اینجا کالس دارید ؟.. .: - نه.. . شما با آقای نصر کالس دارید دیگه ؟.. . دختر: - بله! : - چه درسی ؟.. . آهانی گفتم.: - من این جلسه اومدم مهمونی.. . دختر: - دانشجوی اینجایید ؟.. .: - بودم!

مطالب مشابه