ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
34 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
36 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهران
مهران
43 ساله از دزفول
تصویر پروفایل ندا
ندا
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
55 ساله از تهران
تصویر پروفایل پناه
پناه
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل کریم
کریم
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
49 ساله از دیر
تصویر پروفایل پروانه
پروانه
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل نفس
نفس
21 ساله از تهران

توضیحاتی در مورد شرایط مالی ازدواج

نگاهم به سمت آینه کشیده شد. شرایط مالی ازدواج! موهام توهم پیج خورده بودند و ریملمم زیر چشمام رو سیاه کرده بود و لباسم، با همون بلوز دیشبی خوابیدم

توضیحاتی در مورد شرایط مالی ازدواج - شرایط مالی ازدواج


شرایط مالی ازدواج

کوه به کوه نمیرسه ولی شرایط مالی ازدواج به حوری میرسه...

پاهایم توانش رو از دست دادن و من سقوط کردم؛ این بار گریه کردم نمیدونم چقدر گذشته بود که شرایط مالی پسر برای ازدواج وارد شد و در آغوشم گرفت و سعی در آروم کردنم داشت.

هیس خواهر کوچیکه آروم باش! من قربون صورت زشتت بشم! میون گریه کردن لبخند محوی زدم حتی در این شرایطم طرز دلداری دادنش نوبر بود. - ایَ حوری... کم فین فین کن پیرهنم رو کثیف کردی زیبای خفتت فدای همین فین کردنات بشه!

شرایط مالی پسر برای ازدواج ساکت شو. وا... چته؟

مشتی حواله بازوش کردم و گفتم: - شرایط مالی پسر برای ازدواج ساکت شو. وا... چته؟

چشم وزغی اینجوری وحشیت کرده؟

شرایط مالی پسر برای ازدواج عمه اینا رفتن؟ تو از کی بدون اجازه من به یکی » حوری راضی و قبول کرده «: - اهوم این چشم وزغی هم گفت بله میدی!

خفه شو شرایط مالی لازم برای ازدواج تو یه درصد فکر میکنی من به شرایط مالی ازدواج جواب مثبت بدم؟!

خب از اونجا که چشم وزغی رو خوب میشناسم زودی فهمیدم داره از خودش میگه.

ولی بقیه دست زدن و زیبای خفته هم دست چشم وزغی رو گرفت و رفتن خونشون تا لالا کنن! فردا هم بیان این پری خوشگل ما رو ببرن آزمایشگاه و آرایشگااه، از این کارها. اشک هامو پاک کردم و گفتم: - من جسدمم خونه شرایط مالی برای ازدواج نمیره همین و بس. و به سرعت روی تختم رفتم و پتو روی سرم کشیدم و به شرایط مالی لازم برای ازدواج هم گفتم: - چراغ رو خاموش کن. و اون هم همین کار رو کرد و از اتاق بیرون رفت.

و من در فکر امیدی که نمیدونم کجاست و چرا ولم کرده به خواب رفتم.

نمیدونم ساعت چند بود که بیدار شدم، ولی صدای نحس شرایط مالی برای ازدواج هنوزم تو گوشم بود انگاری الانم داشتم صداش رو میشنیدم!

چشم وزغ بیاد.

یهو تصویر شرایط مالی برای ازدواج رو دیدم

به سمت چپ تخت خزیدم و پتو رو دورم محکمتر پیچیدم که یهو تصویر شرایط مالی برای ازدواج رو دیدم؛ چشمام رو باز و بسته کردم ولی خوده بی شخصیتش بود! جوری از تخت پایین پریدم که فکر کنم ستون مهره هام شکستن!

نگاهم به سمت آینه کشیده شد. شرایط مالی ازدواج! موهام توهم پیج خورده بودند و ریملمم زیر چشمام رو سیاه کرده بود و لباسم، با همون بلوز دیشبی خوابیدم وگرنه الان آبرومم جلو این چشم چرون به فنا میرفت. با اخم رو بهش گفتم: - هی چشمهات رو درویش کن خودت خواهر مادر نداری مگه؟! گفتم اینجا چیکار داری چطوری اومدی تو اتاقم؟ با صدا خندید و گفت: - خب خواهر که ندارم ولی مامانمم محرمه همین جوری نگاش میکنم! دیگه بعدشم زندایی گفت خوابی گفتم خودم بیدارت کنم! رو آب بخندی پسرهی جلف!

شرایط مالی ازدواج باز از عصبانیت قرمز شد و چند قدمی جلو آمد و با جدیت زل زد تو صورتم و گفت: - حوری اعصابم رو خط خطی کردی بدجور!

مطالب مشابه