ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
44 ساله از شیراز
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل احمد
احمد
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل ایرج
ایرج
45 ساله از فومن
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
40 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل اردوان
اردوان
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل جانان
جانان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
34 ساله از شهریار
تصویر پروفایل نگین
نگین
45 ساله از کرج

ثبت نام سایت ازدواج ۱۴۰۲

چرا اصرار داشتم مدام باهاش حرف بزنم!! شام که تموم شد، رفتم سراغ ظرفا. تموم مدتی که مشغول شستن بودم، ثبت نام سایت ازدواج دائم پشت میز نشسته بود و نگام می کرد

ثبت نام سایت ازدواج ۱۴۰۲ - ازدواج ۱۴۰۲


تصویر ثبت نام سایت ازدواج ۱۴۰۲

وااای ثبت نام سایت ازدواج خیلی آدم باحالی بود... پر از جذبه! . . . یه خلبان شیک و با کالس... هنوز تو هنگ عکساشم... محمد خندید. محمد: - چطور مگه ؟...: - تو اون زمان و اون تیپ خیلی جالب انگیزناک بود... عجب عینک دودی ای ی ی!!! . . . می خندید. خودمو لوس کردم.: - ثبت نام سایت ازدواج گفت که من خانم شمام... ادامه دادم.: - ثبت نام سایت ازدواج دانشجویی کلی ازت تعریف کرد... دفعه ی بعد هر موقع سرت کمی خلوت بود بگو باهم بریم... محمد: - باشه... ثبت نام سایت ازدواج شیدایی مردم از گشنگی. ای جانم.. . بفرما.. . بشقاب غذاشو گذاشتم مقابلش. سرش رو انداخت پایین و آروم غذاشو6 خورد. فقط من بودم، که داشتم حرف می زدم و براش صحبت های ثبت نام سایت ازدواج رو تعریف می کردم! بهم لبخند می زد. نمی دونم چرا اصرار داشتم مدام باهاش حرف بزنم!! شام که تموم شد، رفتم سراغ ظرفا. تموم مدتی که مشغول شستن بودم، ثبت نام سایت ازدواج دائم پشت میز نشسته بود و نگام می کرد.

نشستم جای ثبت نام سایت ازدواج شیدایی سر برگه هام

منم که.. . صد رحمت به ور وره جادو!! : ) بعدش هم نشستم جای ثبت نام سایت ازدواج شیدایی سر برگه هام، پایین مبل و خم شدم روی میز و مشغول خوندن و نوشتن. محمدم روی مبل نشسته و خیره شده بود به صفحه ی تلوزیون. از اون برنامه هم خوشش نمی اومد ولی نمی دونم چرا اون طور با دقت ثبت نام در سایت ازدواج دائم می کرد! فکر می کنم یک ساعتی گذشت که باالخره حوصلش سر رفت و تلویزیون رو خاموش کرد. تو سکوت نشسته بود. یه نگاه به طرفش انداختم. سرش رو به پشتی مبل تکیه داده بود و به ساعت نگاه می کرد. 11بود! دوباره مشغول کار خودم شدم. از روی مبل سر خورد و نشست کنارم. حواس و نگاهم به برگه هام بود ولی حرکاتش رو می دیدم. .. از گوشه چشم! . .. یعنی در این حد توانایی هام باالست. .. سمت راستم نشسته بود. ثبت نام سایت ازدواج دانشجویی رو گذاشت روی میز و کف دستش رو تکیه گاهِ سرش کرد. فقط بهم نگاه می کرد.

نوشته هام رو خط زدم و جمله بندیم رو عوض کردم. دستش رفت پشت سرم و کلیپسم رو باز کرد. موهام ریخت دو طرف صورتم. دوباره با همون دست و با نوازش، موهایی که بین صورتم و نگاهش حایل شده بود رو گذاشت پشت گوشم. نگاهش کردم و یه لبخند قشنگ بهم زد. دوباره چشام برگشت سراغ نوشته هام. یه بار دیگه موهام رو نوازش کرد. همین طور خیره شده بود بهم! ثبت نام سایت ازدواج آروم و بمش درست نزدیک گوشم، دستم رو از حرکت انداخت ثبت نام سایت ازدواج دائم خسته نیستی ؟... خودکارو گذاشتم رو میز و برگشتم طرفش. چهار زانو نشستم مقابلش. : - وقتی تو هستی. .. ثبت نام در سایت ازدواج دائم احساسی که دارم. .. ثبت نام سایت ازدواج دانشجویی. !! . . لبخند زد. با هم از جا بلند شدیم. یه دستش رفت زیر پام و یه دستش زیر گردنم. راهی شد به سمت اتاق. محمد: - اگه می دونستم چرا همش دکمه های پیرهن منو باز می کنی خیلی خوب می شد. .. خندیدم

فهمیدی به ثبت نام وام ازدواج سایت رسمی بگو

 فهمیدی به ثبت نام وام ازدواج سایت رسمی بگو. .. خیلی دوست دارم بدونم. .. دراز کشیدیم. چرخیده بودیم به طرف هم. دستش هنوز بین موهام در حال حرکت بود. محمد: - از ثبت نام سایت ازدواج شیدایی تا آخر هفته برنامم خیلی سبکه. .. یه فردا صبح رو باید برم کالس. .. می خوام فردا عصر بریم سفر. ..: - سفر؟؟؟؟. .. ثبت نام سایت ازدواج دائم بریم پیش ثبت نام سایت ازدواج دانشجویی. .. یا زنجان یا اصفهان. .. انتخاب با شما. ..: - آخرین بار رفتیم زنجان. .. این دفعه نوبت اصفهانه. ..! خیلی وقته نرفتیم. .. باز سکوت بود و نگاه محمد و نوازش سر انگشتاش روی موهام. : ثبت نام سایت ازدواج دائم ؟... محمد: - جانم ؟...

مطالب مشابه