منم چند تیکه گوشت مرغ درآوردم، گذاشتمشون توی حرارت یخشون آب شه. پیاز خورد کردم و گوشت ها رو تفت دادم و آب ریختم روش تا بپزه. رفتم تو اتاق. گوشیم همونطور عکس بازیگران مونده بود. یکم به آه و ناله و فحش های بچه ها خندیدم، که چرا رفتی و فالن. .. جالب عکس بازیگران ایرانی بود که چند نفرشون فکر می کردن شوهر کردم و اومدم تهران!!! چون برای صحبت وقت نداشتم، گوشیمو خاموش کردن و برگشتم کمک مامان. چند تا کار بهم سپرد و خودش رفت دوش بگیره. من هم کارها رو انجام می دادم و هم به عکس بازیگران مرغِ شام می رسیدم. یکم طول کشید تا مامان بیاد بیرون. بقیه شام رو سپردم به خودش تا برم و نماز بخونم. : - نمازمون شکسته اس ؟. .. خنده کوچیکی کرد مامان: - دیگه چی ؟. ..
گرفتم و داخل اتاقم جا نماز رو پهن کردم. جلوی آئینه چادرم رو سر کردم و به خودم لبخند تلخی زدم. نشستم سر. تسبیحمو بین انگشتام گرفتم. : - بابت همه چی شکرت. .. پدرم. .. عکس بازیگران. .. این زندگی. .. نمی خوام ناشکری کنم. .. دارم باهات درد و دل می کنم. .. یه خال بزرگی تو وجودمه. .. بابت همه عکس بازیگران زن ایرانی دور و برم شکرت. .. ولی یکی هم باید باشه. .. که نیست. .. نمی خوام ناشکری کنم. .. خودت این نیازو تو وجود من قرار دادی. .. خودت تو عکس بازیگران ایرانی گفتی همسرایی از جنس خودتون بهتون می دم تا کنارشون آرامش پیدا کنید. .. من آرامش ندارم. .. درونم بهم ریخته اس. .. حالم داغونه. .. همه چی دور و برم خوبه ها. .. عکس بازیگران زن ایرانی از درون پر از تالطمم. .. نمی خوای آقامون رو بدی ؟
خودت عکس بازیگران. .. اشکام رو پاک کردم.
. .. می بینی که همش دارم به خودم امید می دم. .. که تموم میشه. .. که بهترینو ازت می گیرم. .. دیگه دارم کم میارم. .. فشار زیادی رومه. .. خودت عکس بازیگران. .. اشکام رو پاک کردم. حرفای بچه ها یادم اومد. که فکر می کردن به خاطر ازدواج از شهرم دور شدم. : - کاش اینطور بود. .. از جا بلند شدم و به نماز ایستادم. .. بعد نماز، از اتاق که بیرون اومدم دیدم بابام اینا اومدن. مامان هم داشت سفره پهن می کرد. : - عکس بازیگران مرد ایرانی. .. خوبی ؟. .. عکس بازیگران زن ایرانی سالم دخترم. .. رو به مامانم کردم. : - زود نیس واسه شام ؟. .. مامان: - ساعت نه ِ. .. اینام گرسنه شونه. .. رفتم کمکش. با بشقاب و قاشق از آشپزخونه بیرون اومدنی، برادرم از دستشویی بیرون اومد. عکس بازیگران مرد ایرانی. .. محسن وسیله هاتو آوردی ؟
عکس بازیگران ایرانی شمام رفتی داخل خوابگاهشون ؟.
. .. خندید و سر تکون داد. بشقابا رو چیدم تو سفره. : - عکس بازیگران ایرانی شمام رفتی داخل خوابگاهشون ؟. .. عکس بازیگران زن ایرانی اومد و نشست سر سفره. رفتم تا باقی وسایل رو بیارم. عکس بازیگران زن: - آره بابا. .. این داداشت انقدر طولش داد. .. محسن: - داشتیم خدافظی می کردیم. .. عکس بازیگران مرد ایرانی اومد تو یه چای و میوه هم خورد. .. خندیدم. همگی نشستیم سر سفره. : - خدافظی ؟. .. خب تو دانشگاه هر روز همو می بینین دیگه. .. محسن: - عکس بازیگران زن هم اتاق بودن یه صفای دیگه داشت. .. عکس بازیگران جومونگ خب تو می موندی همونجا. .. چه بهتر. .. همه زدیم زیر خنده. عکس بازیگران مرد ایرانی شام رو بخوریم. .. بریم بیرون این اطرافو بچرخیم. .. خانم شما هم دیگه برو بیا یاد بگیر گم نشی. مامان: - باشه. .. راستی مطهره فردا با استادش قرار داره با ما نمیاد. .. با همین بحث ها عکس بازیگران زن رو خوردیم. بعد جمع و جور کردن، بیرون رفتیم و یه گشتی زدیم و برگشتیم. در اتاقم رو بستم. لباس راحتی هام رو پوشیدم. گوشیمو از روی میز چنگ زدم و دراز کشیدم روی تخت. جواب پیام های بچه ها رو دادم و انقده عکس بازیگران جومونگ صحبت کردم