شیدا: - آقا مام که برگ چغندر!!! چرخیدم و به شیدا نگاه کردم. یه لقمه به چه بزرگی فرو کرده بود تو حلقش و بزووور حرف می زد و خنده ام گرفت. دانشجو سریع ازم جدا شد و اینبار شیدا زد زیر خنده. شیدا: - حاال دو ثانیه نمیشه که گفتین بذار ببین عیب نداره ها!!! دانشجویار چپ نگاهش کرد. خنده اش رو قورت داد و یه لقمه گذاشت تو دهنش. همه خندیدیم. محمد: - باز قراره ما از دست شما آسایش نداشته باشیم دانشجوی حسابداری به انگلیسی ؟.. . شیدا: - با اجازه بزرگترا بعععله! دوباره یه لقمه دیگه چپوند تو دهنش. محمد سرشو نزدیکم کرد. دانشجو داشتی با شیدا خانوم حرف می زدی ؟.. . نگاش کردم و سرم رو به عالمت تائید باال و پائین کردم. دانشجویار چرا نگفتی ؟.. . دانشجوی پزشکی به انگلیسی شما مهلت دادی ؟.. .
محمد دوباره چپ نگاش کرد و شیدا نگاهشو دزدید. بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان شیدا: - به کارتون برسید.. . من حواسم به شما نیست.. .! دوباره خندیدیم. نگاهم به ماهیتابه افتاد.. .. آخ.. . صدام رفت باالتر.. .: - نه! دقیقا می خوام بدوم کی تو این نیمرو درست کرده ؟! دانشجوی پزشکی به انگلیسی نه خب این سوال داره ؟.. . آتنا دیگه. بیا خودت بشور دانشجو به من چه!!! . .. یه دونه ماهیتابه هم برام می خری میاری. .. جوابی نیومد. : - پس کو این دختر ؟. .. دانشجو به انگلیسی باز اون سواال پرسید. .. کجا می خواد باشه. .. گالب به روتون دستشویی. .. طبق معمول. ..
دانشجویار رفت سر دیگ!
آقا محمد یه نگاه به قیمه بنداز ببین آبش خشک نشده باشه. .. دانشجویار رفت سر دیگ! ماهیتابه رو آب کشیدم و گذاشتم تو آب چکان. : - یه لقمه هم به من بده. .. دانشجوی حسابداری به انگلیسی از قحطی اومدی ؟. .. عی دانشجوی روانشناسی به انگلیسی بذار یه چیز ته دل منو هم بگیره خو! : - یعنی این چهار تا نونی که خوردی هنوز ته دلت رو نگرفته ؟. .. دانشجو به انگلیسی تو لقمه های منو میشمری ؟. .. دانشجوی حقوق به انگلیسی با خنده برام لقمه ای گرفت و گذاشت تو دهنم. با لپای باد کرده تشکر کردم. شیدا نگاهی عاقل اندر سفیه بهمون کرد، لقمه اش رو گذاشت روی میز ؛ شیدا: - اشتهام کور شد. .. محمد خندید و ما هم به خنده اش. صدای دانشجوی روانشناسی به انگلیسی میون خنده هامون پیچید.
دانشجو من میبرم براشون. ..
مادرم: - عاطفه جان این ساک منو کجا گذاشتی ؟. .. دانشجو من میبرم براشون. .. دانشجو به انگلیسی چائیشو سر کشید. رو به دانشجوی پزشکی به انگلیسی که داشت بیرون می رفت گفتم ؛: - حاال اشتهاش کور شده ها! . .. دانشجویار تو ورشکست میشی تو این چند روز. .. بارون، عطر نفسهات دانشجوی حقوق به انگلیسی با خنده جوابمو داد ؛: - نوش جونش و بیرون رفت. دانشجوی روانشناسی به انگلیسی زبون دراز کرد. دستکشامو درآوردم و کوبیدم رو سینک و با اخم رفتم طرفش. محکم همو بغل کردیم. : - دلم برات یه ذره شده بود بیشور من. .. کلی همو چلوندیم و آبیاری کردیم. تا اینکه آخر شیدا هلم داد. شیدا: - بسه بسه. .. االن مهموناتون میانا. .. یه نگاه به ساعت کردم. دوازده بود. شیدا: - دانشجوی روانشناسی به انگلیسی که مامان و ابابی آقاتون سر برسن. .. همین لحظه زنگ در زده شد. دانشجو به انگلیسی اوا!!!! . .. از کی تا حاال پیشگو شدم. .. میدونستم. .. از بچگی معلوم بود قدرتای. .. هلش دادم سمت حال. : - برو در رو باز کن دیوونه. .. با سرعت نور مشغول جمع کردن میز شدم. دانشجوی حقوق به انگلیسی و شیدا هر دو رفتن سمت آیفون و همزمان گفتن محمد: - دایی اینان. ..