سمت حوض. سایتها ظرفها آب گرفتم و مشغول شدم. ظرف بود که می ریخت رو سرم. شاید بیست دقه ای گذشته بود که متوجه علی شدم. آستیناشو داد باال. سایتها بذارین کمکتون کنم ؟...: - نه دیگه... شما سفره رو جمع کردین... من می شورم... سایتهای کاریابی کانادا اینکه تعارف کنم! می خواستم تا حد امکان از خودم دور نگهش دارم. جاذبه اش... زیاد بود... همه سلوالم رو می کشید سمت خودش... و من... از این اعتیاد وحشت داشتم! طرفی برداشت و آب کشیدش. سایتهای هوش مصنوعی با همکاری همه چی آسون میشه! . . . اولی رو شست... دومی... دوباره مشغول کارم شدم.
سایتهای فریلنسری ایرانی دنیا فاصله بود
کنارم نشسته بود و من تو سایتها عالم نبودم. من... داشتم نابود می شدم... نمی تونستم به خودم اجازه بدم که بخوام... نمی شد... سایتهای فریلنسری ایرانی دنیا فاصله بود بین من و اون... نمی خواستم... نه... می خواستم... اما نباید!!! تموم شد. هم دلم.. هم ظرفا... به مامانم اینا التماس کردم که بریم... سایتهای هوش مصنوعی حالم بده و واقعا بد بود. دلم می گفت بمون اما دیگه ظرفیتم تکمیل بود. نمی تونستم خودمو کنترل کنم. می ترسیدم باز بالیی سرم بیاد!! رفتیم. سایتهای کاریابی کانادا خیالم فرار کردم تا فراموش کنم! سایت های شرط بندی پر رنگتر می شد. هر روز و هر روز... مدام صدای شعرش تو سرم می پیچید. مدام حرف عاطفه که می گفت بهم عالقمند شده آخه چطور ممکن بود ؟... نه امکا ن نداشت...
سایتهای کاریابی کانادا هم نباید بخوای محدثه!!! باید منتتو بکشن... روز ها می گذشت. نمی دیدمش، امام عضو ثابت خوابهام بود. یک بار حتی سایتهای کاریابی خواست باهام حرف بزنه و نذاشتم. نمی خواستم بشنوم. لج ؟... یا نمی دونم اصال اسمشو چی باید گذاشت... خودمو مشغول کردم. سایتهای کاریابی ترکیه بافتنی، با درس، با کارای هنری.. حتی کالس ورزش می رفتم... با عاطفه ارتباطم رو کم کردم. شاید یک و نیم ماه بود ندیده بودمش... نامردی بود... سایتهای هوش مصنوعی مثل مار زخمی به خودم می پیچیدم ولی جرئت خونه ی عاطفه رفتن رو نداشتم. راستش دلم براش تنگ شده بود. نشستم روی یه نیمکت. گوشیمو باال آوردم و شماره اشو رو گرفتم.: - سالم... عاطفه: - خیلی بدی محدثه!!!
سایتهای کاریابی نامرد تنها دوست من اینجا تویی!
شرمندم به... درگیر کارام شدم و سایتها وقت نمی کردم. سایتهای کاریابی نامرد تنها دوست من اینجا تویی!!! فکر کردم ئیگه باهام قهر کردی... : - سایت های شرط بندی چه حرفیه دختر خووووب... دلم برات تنگ شده... عاطفه: - من بیشتر... چرا دیگه نمیای پیشم... : - باور کن زیاد خونه پیدام نمیشه... فردا آقاتون دانشگاه ما اجاره داره هاااا... : - آره می دونم... : - زنگ زدم بگم میای باهاش ببینمت ؟... سایتهای کاریابی باشه عزیزم... سایتهای کاریابی ترکیه قربونت برم... پس فردا می بینمت... اومدی خبرم کن... بعد صحبت، در حد چند جمله، تماس رو قطع کردم. گرسنه ام بود. رفتم سمت بوفه که دیدم سعید نزدیک سایت های شرط بندی ایستاده. بیخیال شدم و همون راه سایتهای فریلنسری ایرانی رو در پیش گرفتم. وسیله هام رو برداشتم و تا ساعتی بعد تو اتاقم بودم. نگاهم رو عینک دودی دویدم سمت سالن و سایتهای فیلم رایگان رو جلوی در ورودی دیدم. همو بغل کردیم. کشیدیدمش داخل و با تلفن کردن به دوستم پیداش کردیم. نشستیم. سایتهای کاریابی خم شد طرفم و صورتش رو نزدیک گوشم آورد. سایتهای فیلم رایگان دوست نزدیکته ؟.