اسمم آراده. رئیس جدید دودمان خاکستری. فکر نکنم اون سایت جدید همسریابی هلو که سایت جدید همسریابی برات فرستاده دیگه به دردت بخوره. من و دودمان میخوایم بعد از انجام آخرین ماموریتمون از تهران بریم. پس یه جورایی به نفعته بذاری ما این آخرین ماموریت رو انجام بدیم و بعد رفع زحمت کنیم! سایت جدید همسریابی آغاز نو زد و به سمت آشپزخونه رفت: بذار مثل دوتا دوست چای بخوریم. و یکم حرف بزنیم. ها!
و اینم بدون من بیشتر میتونم حرف بزنم چون سایت جدید همسریابی هلو توی دست منه! زنت رو دزدیدم یوهاهاها! بیرون زدن سایت جدید همسریابی امید بدنم رو حس کردم که خندهش شدیدتر شد: اوه! یادم نبود شماها میتونین غیرتی شین! رئیس قبلی رو کشتی؟ سری تکون داد: آره! چون اهدافش نامیزون بود. چایی رو که از قبل انگار دم شده بود رو توی دوتا استکان ریخت و با سینی بیرون اومد. روی مبل نشست و سینی رو روی عسلی گذاشت. سایت جدید همسریابی توران: اون اسلحه رو بگیر اونور. کاریت ندارم.
به دودها هیچ وقت نمیشه اعتماد کرد. تلخندی زد: به آدما هم نمیشه. هیچکس و سایت جدید همسریابی شیدایی قابل اعتماد نیست حتی چشم ها هم دروغگو شدن. اعتماد چیزی به جز ریسک و یا تکیه بر یک سری سایت جدید همسریابی ذهنی که ممکنه غلط از آب دربیاد نیست. ولی بشین. ریسک کن. اهل ریسکن. نه؟ - نه وقتی جون یکی از جمله خودش در خطره! تلخندی زد. به سایت جدید همسریابی آغاز نو چای خیره شد و بعد، به من نگاه کرد میدونی دود یعنی چی؟ پوزخند زدم: - آره سایت جدید همسریابی دوهمدم بچه هاست!
سایت جدید همسریابی هلو رو فراموش کن
برو سر سایت جدید همسریابی توران مطلب من زیاد وقت ندارم. آراد: سایت جدید همسریابی هلو رو فراموش کن. ما بیشتر بهش نیاز داریم. اخمی کردم: - چرا اون وقت؟ آراد: خودت چی حدس میزنی؟ دودی که تونست بیشتر از پنج_شش سال بدون خوردن گوشت انسان زنده بمونه، خیلی قویه. فکر کنم اون موجودی که درونش هست هم به درد بخوره. چی میگید شما بهش؟ بچه؟ و قهقهه زد همچین چیزی، هرچیزی میشه به جز بچه. حتی جون نداشتم که داد بزنم و عصبانی بشم! سایت جدید همسریابی و عصبی داشتم از درون فرو میریختم. آراد: یکم به درد و دل نیاز داشتم. بشین تا برات بگم. اوف! یادم نبود تو بهم اعتماد نداری! عیب نداره از همونجا گوش بده. نفس عمیقی کشید.
توی این سایت جدید همسریابی دوهمدم دودمان خاکستری چیزی به جز یه روبات برنامه ریزی شده برای کشتن و خوردن آدمها نبود. ما دو بخش داشتیم. بخشی که به طور هدفمند کار میکردن و اشخاصی رو میکشتن که یه سایت جدید همسریابی واقعی بودن. درواقع ما دودها با کشتن اونا به شما آدما لطف میکردیم! ولی خب سایت جدید همسریابی شیدایی هیچکس نمیفهمید چرا مثال ما اون سایت جدید همسریابی آغاز نو ریشو و به ظاهر رو کشتیم! برای همین یه گروه دیگه داشتیم که مدارک جرمی علیه اونا جمع آوری میکردن. همه ی اونا طبقه بندی شده توی دستامونه.
چاییش رو یک نفس سر کشید و گفت: سرد شد! بیا بخور نترس سم نریختم توش. همچنان در یک فاصله مشخص نگاهش میکردم. سایت جدید همسریابی توران: گروهی هم بودن که من سایت جدید همسریابی دوهمدم درشانم نمیدیدم سراغش برم. گروهی که جکسون، معاون رئیس مدیریتش میکرد. پوزخندی زد: اونا شکارچی بودن. شکارچی دافهای این شهر! چه فرقی داره؟ سایت جدید همسریابی هلو شما سبزپوشان همونها رو باگشت میگیرن، ما با ترفند! و البته کاری میکردیم اثری باقی نمونه و کسی به شما گزارش جرم نده. باحاله نه؟ پوزخندی دیگه زد: - این رو بدون، هیچ چیزی نیست که شما میفهمید اینکه ما خبر داریم. از قصد میذاریم بفهمید کجا کشتار کردیم و... سایت جدید همسریابی شیدایی: الکی قمپز نیا! اگه بخوام همینجا میکشمت! خندید: آره! ولی این سایت جدید همسریابی امید که من کردم و من، الکی ریسک نمیکنم. آهی کشید و ادامه داد: - جونم برات بگه که سایت جدید همسریابی رو تور میکردن.