تو چرا میخوای تن من رو با کارات بلرزونی.
بعد نگاهشو به سمت شکمم سوق داد و بالرزش صداش گفت: شکمت یکم معلومه! پس واقعا از اون مرد بچه داری؟
سایت دوستیابی استان بوشهر میان داری کرد
سایت دوستیابی استان بوشهر میان داری کرد و گفت: مامان، امید هرکاری کرده گذشته. الان اومده با حوری باشه.
حوری هم همین جوری قبول داره. میتونیم از اون یارو شکایت کنیم. میدونی حکمش اعدام! ِ مامان آه سوزناکی کشید و گفت: باید هم امید بگه حوری رو اینجوری هم قبول داره. امید خودش یه خطایی کرده نا بخشودنی. حوری تو هیچی نمیدونی! و اشک هایش همان طور که میریخت گفت: هیچی از امید نمیدونی!
من و سایت دوستیابی در استان بوشهر به صورت پر از اشک مامانم نگاه کردیم. دستش رو تو دستم فشار دادم و گفتم: خوب تو بگو امید چیکار کرده؟ مامان بگو چرا من از امید هیچی نمیدونم! مامان دستش رو از دستم بیرون کشید بیرون و به سمت آروین رفت. به صدا زدن های من و سایت دوستیابی در استان بوشهر هم توجه نکرد. نمیدونم چی گفت که آروین سرش رو پایین انداخته بود و شرمندگی تو صورتش موج میزد. صیغه در برازجان حرف زد و آروین من رو نگاه کرد و یه چیزایی گفت. نیم ساعتی گذشت که دیدم آروین از کنار صیغه در برازجان گذشت ورفت و مامان سمت ما برگشت.
سایت دوستیابی در استان بوشهر گفت: مامان چی میگفتی بهش!
مامان دستشو رو سرش کشیدو گفت: عکس زنان صیغه در بوشهر برو یه لیوان آب بیار واسم. ولی بیشتر پی نخود سیاه فرستادش. عکس زنان صیغه در بوشهر با دودلی نگاهی به منو مامان انداخت و بعد رفت. شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر که دید عکس زنان صیغه در بوشهر کاملا دور شده، دستام رو تو دستاش گرفت و با جدیت گفت: فردا آروین با خانوادش میآد خونمون، باید این آبرو ریزی رو جمع کنیم.
دستانم یکباره یخ بست و گفتم: مامان چی میگی؟
به همین راحتی! چرا؟ مامان زل زد تو صورت بر افروخته م و گفت: اون روز که از خونه فرار کردی به اینجاش فکر کردی حوری یا نه؟ فکر کردی فرار میکنی و کجا میری؟فکر آبروی ما بودی؟ پس الانم ساکت باش بزار کارمو کنم. پدرت افتاده رو اون تخت و نمیتونه یه کلمه حرف بزنه. زار زد و گفت: هادی من... ساکت شده، یه مرده متحرک شده! و تو، کسی که پاره تنِ منی این بلا رو سر خودت و خونوادت آوردی، حق اعتراض نداری حوری!
همین که قبول کرده بیاد و عقدت کنه خیلی. میفهمی؟
شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر زیادی
با شکایت من اون مرد اعدام بشه آبروی ما برنمیگرده. آبی که ریخته شده جمع نمیشه، هادی مثل قبل نمیه، ولی میشه جلوی آبرو ریزی بیشتر رو گرفت. وقتی مامان دید سکوت کردم و سایت دوست یابی هم داره نزدیک میشه گفت: نخواستم سایت دوست یابی بشنوه، چون شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر زیادی شلوغش میکنه، اگه من و پدرت رو دوست داری باید قبول کنی ولی اگه نه میتونی امید رو انتخاب کنی که گذاشتت و رفت و اگه بعدا پشیمون بشی دیگه ماروهم نداری.
لبم خشک شده بودوعرق سردی رو پیشونیم نشسته بود.
شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر بطری آب رو به مامانم دادو وبه من گفت: حالت خوبه حوری؟
سایت دوستیابی در استان بوشهر رنگت پریده؟ چشام رو بستم و فقط گفتم: خوابم میآد سایت دوستیابی استان بوشهر، خوابم میآد! سایت دوستیابی استان بوشهر بلندم کرد و بعد اینکه مامان انقدر اصرار کرد باید برین خونه من اینجا هستم، من و سایت دوستیابی استان بوشهر راهی خونه شدیم.