به دیوار خشتی نزدیک شدم و داخل کوچه سرک کشیدم، حسم میگفت یه خبراییه! اوضاع به نظر عادی میاومد. داخل کوچه باغ شدم و سایت همسریابی در استان کرمانشاه پشت سرم، پشت یک درخت قایم شدیم. به خونه ی مامانبزرگ خیره شدم. ماشین مرموزی اونجا پارک شده بود، طولی نکشید که افرادی از خونه بیرون اومدن که ظاهرا لباس شخصی پوشیده بودن اما مامور بودن. یکیشون بی سیم زد، از اون فاصله هم میتونستم بشنوم! قربان اینجا نبودن! فکر کنم داخل روستان، چی دستور میدید؟ تمام. صداهای نامفهومی که از بی سیم خارج میشد رو میفهمیدن. منم بودم! نباید زیاد دور شده باشن. آروم و بدون اینکه نظم روستا رو به هم بزنید کنید!
سایت همسریابی در استان کرمانشاه از طریق تلگرام کردم
تمام دریافت شد! تمام. درخت تنومندی که پشتش قایم شده بودیم تا ابد ما رو مخفی نگه نمیداشت. سایت همسریابی در استان کرمانشاه از طریق تلگرام کردم که یه پیکان جوانان کنارش پارک بود. با سایت همسریابی در استان کرمانشاه دوال رفتن از همون راهی که اومده بودیم برگشتیم و پاورچین پاورچین از اونجا دور شدیم. برای رد گم کنی داخل یکی از باغها شدیم و تازه فرصت کردیم به همدیگه نگاه کنیم. هر دو از استرس و اضطراب سرخ شده بودیم، نفس نفس میزدیم، گوشی من همرام بود، طولی نکشید که زنگ زد، منصور بود! شک نداشتم که ازش خواستن زنگ بزنه؛ ولی اگه جواب نمیدادم ممکن بود بفهمن که دارم فرار میکنم! جواب دادم: بله؟
سایت همسریابی در استان کرمانشاه سید! کجایی؟ ریلکس گفتم: همین اطرافم. خبری شده؟ هیچی نیست. لوله ترکیده گفتم بیای کمک درستش کنیم. یکم هم طول کشید کارت نگرانت شدم. گوشی رو از خودم دور کردم تا برای حفظ آرامش یک نفس عمیق دیگه بکشم! بعد بهش گفتم: - از لوله کشی سر درنمیارم. شماره لوله کش نداری؟ منصور: چرا ولی خودم بلدم فقط کمک میخوام. آدم چرا باید پول اضافه بده آخه؟ سایت همسریابی استان کرمانشاه کی برمیگردی؟ ادای فکر کردن درآوردم: - امم...زود برمیگردم خونه! منصور: بیخیال! لوله ترکیده! الف زدم: آخه خیلی دور شدم. خانمها رو که میشناسی حرف میزنن همه چی یادت میره! به خودم اومدم دیدم از روستا خارج سایت همسریابی دائم استان کرمانشاه میام تا اون موقع یه کاریش بکن. منصور: باشه سالم برسون! سایت همسریابی در استان کرمانشاه از طریق تلگرام! قطع کردم و بالفاصله باتری گوشیم رو درآوردم و گوشی رو پرت کردم به دورترین نقطه ی ممکن!
دالرام: حاال باید چه کار کنیم؟ دستهام رو به کمر زدم: از اینجا میریم. تا فرصت داریم! سایت همسریابی در استان کرمانشاه ناله کرد: ولی کجا بریم؟ به نظرم خودمون رو تسلیم کنیم. من که خوب شدم! دلیلی نداره من رو بکشن. کالفه موهای سرم رو به هم ریختم: - نمیتونم به هیچکس اعتماد کنم! تو شاید خوب شده باشی اما گذشتهات پاک نشده. معلوم نیست برای کارهات چه مجازاتی برات در نظر میگیرن! نفسش رو فوت کرد: خب، باید مجازات بشم! نالیدم: - نه وقتی همه چیز رو جبران کردی! سایت همسریابی استان کرمانشاه: نه! همه چیز رو جبران نکردم. هنوز خون خیلیها به گردنمه. با این جملهاش ساکت شدم و مات نگاهش کردم. تلخندی زد و گفت: - میدونم باورش هنوز برات سخته که من چه کارهایی میکردم. امین، قانون قانونه دیگه نه؟
سایت همسریابی دائم استان کرمانشاه هم وقت نیست
ولی قوانین برای این وضع میشن که یک روز شکسته بشن. من احساسی عمل نمیکنم واقعا به نظرم لزومی نداره تو رو تسلیم اونها کنم! سایت همسریابی دائم استان کرمانشاه هم وقت نیست. ما باید هرچه سریعتر از اینجا بریم. دستش رو گرفتم و دنبال خودم کشیدم. این باغ رو میشناختم! باغ عموی بابام بود. بچه بودم با بچه های فامیل زیاد اینجا بازی میکردیم. انتهای باغ جایی بود که به ما بچه ها میگفتن جهنم دره است و نباید نزدیک اونجا بشیم. ولی سایت همسریابی استان کرمانشاه میدونم که سایت همسریابی در استان کرمانشاه از طریق تلگرام دره تنها راه نجات من و سایت همسریابی دائم استان کرمانشاه و سلمانه!