ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پناه
پناه
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل دلارام
دلارام
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پری
پری
33 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل پروانه
پروانه
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل ندا
ندا
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل امير
امير
46 ساله از کرج
تصویر پروفایل مریم
مریم
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
40 ساله از کرج
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
36 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
33 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل عسل
عسل
21 ساله از تهران

شماره تماس مرکز صیغه روزانه اراک

به صندلی تکیه دادم صیغه روزانه اراک من به یه نفر علاقه دارم. لبخند خوشحالی زد خب؟ دستی به کانال تلگرام صیغه یاب اراک کشیدم میشه ازتون بخوام، بریم خواستگاریش

شماره تماس مرکز صیغه روزانه اراک - صیغه روزانه اراک


صیغه روزانه اراک


به صندلی تکیه دادم صیغه روزانه اراک من به یه نفر علاقه دارم. لبخند خوشحالی زد خب؟ دستی به کانال تلگرام صیغه یاب اراک کشیدم میشه ازتون بخوام، بریم خواستگاریش؟ چشماش به طور عجیبی درخشید چرا نمیشه؟ لبخند کوچیکی زدم ممنون. بلند شم برم که خیلی آروم، در حالی که به میز خیره بود گفت زیبا... ابروهام رو به هم گره زدم چیزی گفتین؟ دست و پاش رو گم کرد. زود نگاه کوتاهی بهم انداخت و دوباره قاشق چنگالش رو برداشت نه، نه برو! چند لحظه، پرشک نگاهش کردم و از آشپزخونه خارج شدم.

برگشتم خونه، تا برای مراسم زن سیقی اراک آماده شم

دو ساعت زودتر از بیمارستان برگشتم خونه، تا برای مراسم زن سیقی اراک آماده شم. از راهرو گذشتم و رسیدم به پذیرایی. صیغه روزانه اراک خیره به تلوزیون بود. تا من رو دید، با هول و ولا گفت برو حاضر شو که وقت کمه ها. سرم رو تکون دادم و شتابان از کنارش گذشتم. از پشت سر صداش اومد اول برو یه دوش بگیر! چشم. لباسای بیرون رو زود درآوردم و رفتم حموم. در عرض بیست دقیقه، اومدم بیرون. حوله رو پیچیدم دورم و رفتم جلو کانال ازدواج موقت اراک. موهام رو سشوار زدم و به دنبالش، اتو کشیدم.

نیازی نبود مدل خاصی ببندم؛ چون در هر صورت میموند زیر شال. کانال ازدواج موقت اراک رو با سرمه تیرهتر کردم. جز عروسیا هیچوقت از ریمل استفاده نمیکردم. پلکام به حدی بلند بودن که دیگه نیازی به بلندتر کردنش نداشته باشم. خط چشم نازک و قشنگی هم کشیدم که جذابیت چشمام رو چند برابر کرد. یه رژ لب کالباسی به لبام کشیدم و بیشتر از این، دست به کانال تلگرام صیغه یاب اراک نبردم. به نظر خودم که خیلی خوب شده بودم. به سفارش کانال تلگرام صیغه یاب اراک، باید سارافون شلوار میپوشیدم.

رفتم جلو کانال ازدواج موقت اراک

شلوار سفیدم رو برداشتم، با یه سارافون کالباسی. زیر سارافونی رو هم سفید انتخاب کردم و یه شال همرنگ سارافونم برداشتم. پوشیدمشون و رفتم جلو کانال ازدواج موقت اراک. همون موقع، مامان کوتاه در زد و زن سیقی اراک شد. با دیدنم گل از گلش شکفت قربونت برم چقد ماه شدی! لبخندی زدم خوبه همه چی؟ آره عزیزم، اومده بودم آرایشت کنم.

زنگ آیفون به صدا دراومد و اجازه حرف زدن بهم نداد. مامان که حسابی هول شده بود گفت اومدن، اومدن. زود رفت پایین. منم نگاه آخر رو تو کانال ازدواج موقت اراک به خودم انداختم و رفتم پایین. همزمان با رسیدن من، زن سیقی اراک اومد تو. انگار با چشم دنبال من بود. تا من رو دید، چشاش درخشید. لبخندی زد و آروم سلام داد. منم عین خودش آروم جواب سلامش رو دادم. سبدگل رز رو داد بهم. زیر لب تشکر کردم و گذاشتم رو اوپن. بابا و آرمان حسابی زن سیقی اراک رو تحویل گرفتن. مامان گفت پدرتون نیومدن آقای دکتر؟

مسیحا تا اومد جواب بده که صیغه روزانه اراک وارد شد. وقتی نگاه پدرش به بابا و مامان افتاد، همونجا دم در خشکش زد. چشماش داشت از حدقه درمیاومد. نگاهی به صیغه روزانه اراک انداختم که دیدم از اونم بدتره. هی میخواست چیزی بگه؛ ولی نمیتونست. کانال تلگرام صیغه یاب اراک هین کوتاه و آرومی کشید و دستش رو گذاشت جلوی دهنش و با چشای گرد بهش خیره شد. من، آرمان و مسیحا با حیرت و ذهنی پرازسوال فقط نگاهشون میکردیم. انگار هیچکس جرعت 

مطالب مشابه