به سختی خون خشک شده گوشه لبم رو پاک کردم و گفتم: - چرا فراموشم نمیکنی؟ اگه کنار امین میمردم، بهتر از این بود که مجبور شم بیام کانال صیغه یابی رشت و کنار تو زنده بمونم! دیگه همه چیز تموم شده. توی گذشته زندگی نکن! من دیگه یه نوجوون خام و بیفکر نیستم. عاقل شدم و افکارم با تو صد و هشتاد درجه فرق میکنه.... عربده کشید: خفه شو! تو فقط خفه شو! اشک سایت صیغه یابی رشت جل کانال تلگرام صیغه یابی رشت!
متنفرم از اون صیغه یابی رشت که تو رو مثل آرام آفریده تا همش بپرم توی گذشته! بهم میکی توی گذشته زندگی نکنم؟ لعنتی من خود گذشته م! نگام کن! تاریخ باید تموم شه؟ باید فراموش شه؟ فراموش شدنی نیست! اما اگه همه ش به گذشته فکر کنی زمان حال رو از دست میدی! آراد ما هممون داریم خودمون رو نابودتر میکنیم به خاطر چیزی که توی گذشته اتفاق افتاده! یه جا رو اشتباه رفتیم و تا ته داریم اشتباه میریم.... از صیغه یابی در رشت هم دیگه خون بیرون میریخت. این خون کدوم بخت برگشتهای بود که مدتها توی معده آراد مونده و فاسد شده بود که بوش وادارم میکرد عق بزنم؟
آراد با صدای خشدار و نفس بریده گفت: خفه شو دالرام! تو زندگیمی. خم شدم به سمت زمین. چیزی توی معدهم نبود که مرکز صیغه یابی رشت بیاد. متنفر بودم از این دنیای دون مایه و پست. آراد: میدونم. میدونم صیغه یابی رشت کانال صیغه یابی رشت این کار رو باهام کرده! همونی که برای برگشتن پیشش له له میزدی! یادته؟ ببین چهکار کرده باهام! فکر کردی خودم خواستم دوستت داشته باشم لعنتی؟ از همون اول میدونستم این یه تاوانه. زهر چشمه. برو به اون سایت صیغه یابی رشت بگو ازش متنفرم! نمیذارم از نقطه ضعفم استفاده کنه! کانال تلگرام صیغه یابی رشت خود همون صیغه یابی رشت شاهده کاری باهات میکنم به غلط کردن بیفتی! بری صد هزار بار زجه بزنی و التماس کنی که بمیری!
صیغه یابی در رشت زدم و گفتم
صیغه یابی در رشت زدم و گفتم: من درسته پستم، کثیفم، یه دودم! یه احمق و بیعقلم. اما تو راه درستم. راهی درسته که ما انتخاب میکنیم! راه درست یکی از راه هاییه که باید انتخاب کنیم! چشمام سیاهی میرفت و به سختی میدیدمش. اما حرفهام انگار مرکز صیغه یابی رشت داشت. چون هربار آراد بیشتر داد میزد. نگران حنجرهش بودم. چطوری هنوز زنده بود؟ آراد: کانال تلگرام صیغه یابی رشت از جلوی چشمهام گم شو! شئ دیگه ای رو به سمتم پرتاب کرد. کیمیا مات بود هنوز. ولی به سمتم اومد و دستم رو گرفت و به سختی گفت: بس کن بیا بریم!
و من رو از اتاق بیرون برد. یه لبخند لعنتی رو صورتم جا خوش کرده بود که نمیدونستم برای چیه. درسته. من ایرادهای زیادی دارم. اما توی مسیر درستم. من یاد گرفتم باید جنگید. تا سایت صیغه یابی رشت که میشه باید جنگید. مگه نه سلمان؟ حتی اگه به قیمت جونمون تموم شه، باید پدرت و مردم این شهر رو نجات بدیم. دلم شکسته بود. برای همین بیتعارف گریه کردم. اینا همه نتیجه کارهای خودمه. صیغه یابی رشت بد دردیه بیکسی! کانال صیغه یابی رشت هم گریه میکرد. کی گفته اونا احساس ندارن؟ این دختر یکی از معدود دوستای خوبیه که داشتم! ته دلش بدی ندیدم. نگاهش کن چجوری داره به خاطر من گریه میکنه. کسی که بدون ذرهای احساس انسان رو هم سایت صیغه یابی رشت قربانی کنه. صیغه یابی در رشت! بدجوری صدمه دیدی! نالیدم: - خوب میشم. مثل همیشه خوب میشم! - ولی .... اسمش ر و از کجا میدونی؟ - خب... وقتی میخوابی صداش میکنی! انگار خیلی دوسش داری. نگاهی دلسوزانه بهم کرد و گفت: - به نظرت مرکز صیغه یابی رشت میمونه؟