.تازه به خودم اومدم. بذار برم یه سری بزنم... چادرم رو سر کردم و زدم بیرون. باید از پله استفاده می کردم تا خوابم بپره!! پیچیدم سمت راه پله و خشکم زد. باز فرم ثبت نام وام ازدواج! سرشو از تو گوشیش بیرون کشید و نگاهم کرد. علی: - سالم... ای این چقد خوش خنده اس!! جوابشو دادم.: - عاطفه خانوم خونه نیست ؟.. . علی: - چرا خونه اس ؟.. . بلند شد و راهم رو باز کرد. سوالم رو از نگاهم خوند. علی: - من منتظرم محمد بیاد...: - عه پس من برمی گردم... بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان فرم ثبت نام وام ازدواج حاال معلوم نیس محمد کی بیاد... شما برید باال... یه مهمون نازم داره باهاش آشنا شید. تعلل نکردم. آروم زیر لب ببخشیدی گفتم و رد شدم. دیگه ندیدم جناب حسینی چی شدن!
در رو زدم. یعنی مهمونش کی بود ؟... در رو زدم و بالفاصله به روم باز شد. عاطفه با چادر نمار تو قاب در ایستاده بود. عاطفه: - به به..!! . عشقه منه که!! : - خوبه خوبه... هندونه واسم قاچ نکن... فرم ثبت نام وام ازدواج بانک مل!! این باز بی اعصابه...! بیا ببینم کی دریل کاری کرده تو مخت ؟... رفتم داخل. می خواستم برم جای همیشگیم بشینم که مغزم دستور توقف داد. فرم ثبت نام وام ازدواج بانک مل شرمنده... جاتون یه مدت اشغاله... و خندید. یه دختر کوچولو با لباسای صورتی نشسته بود روی مبل جلوی تلوزیون و داشت از توی ظرف مقابلش، میوه های خورده بر میداشت و میذاشت توی دهنش. چشماشم مات تلویزیون بود. پس مهمونت ایشونه ؟... عاطفه: - از کجا فهمیدی مهمون دارم ؟!
فرم ثبت نام وام ازدواج بانک مل اوا خاک به سرم!!
فرم ثبت نام وام ازدواج گفت... فرم ثبت نام وام ازدواج بانک مل اوا خاک به سرم!! فرم ثبت نام وام ازدواج ۱۴۰۱ دم در! ؟...: - آخه این چه جمله مسخره ایه همش تکرارش میکنی ؟... یادم باشه به آقای نصر بگم ترکت بده..!. خندید. رفت سر بحثمون. فرم ثبت نام وام ازدواج بانک سپ هر چند اصرار بهشم بی فایدس...! عمرا اگه پاشو ازین در داخل بذاره...: - واال قبال که یه بار به قول خودت به خاطر من اومده تو.. . چرا حاال نمیاد! ؟... عاطفه: - آخه انقده با مهربونی و روی گشاده ازش استقبال کردی که فرم ثبت نام وام ازدواج ۱۴۰۱ ترسیده نمک گیر شه... چشمام گرد شد.: - فرم ثبت نام وام ازدواج بانک رسال چیکار می کردم خب ؟... عاطفه: - بابا دوتا ماچی چیزی... بیشتر ازین خرج داشت ؟...!
فرم ثبت نام وام ازدواج بانک سپ کوچولو رو معرفی کن...
بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان قهقهه زدم.: - امان از دست تو...! حاال اگه وقت کردی جای مزه ریختن، فرم ثبت نام وام ازدواج بانک سپ کوچولو رو معرفی کن... یکم مکث کردم و المپی باال سرم روشن شد.: - فرم ثبت نام وام ازدواج بانک مل... خواهرته ؟... عاطفه: - سکته دادی بچه امو خو...! نگاهم رفت سمت فرم ثبت نام وام ازدواج. بهم نگاه می کرد.: - سالم فرم ثبت نام وام ازدواج ۱۴۰۱... خندید.: - سالم. ز روی مبل سر خورد. دامنش رو صاف کرد و اومد سمتم. با لبخند شیرینش دستش رو به طرفم دراز کرد. هنگ کردم! عجب بچه ای!!! دستش رو گرفتم و روی پام نشستم و بوسیدمش.: - خوبی عزیزم ؟... دختر: - بله...: - اسمت چیه خوشگل خانوم ؟ فرم ثبت نام وام ازدواج ۱۴۰۱: - فرم ثبت نام وام ازدواج بانک سپ...: - وااااای چه اسم ماهی... درست مثل خودت!. . . لبخندش شرمگین شد. فرم ثبت نام وام ازدواج بانک رسال: - ممنونم... عاطفه سرشو نوازش کرد