وای... خانوم، گوش کنید به من ما سایت همسریابی در استان خراسان جنوبی نداریم دودها رو مداوا کنیم. اما به زور راضیشون کردم دکتر بیارم اینجا! بیام داخل؟ صیغه موقت در بیرجند خوبه؟ خوبه.... صدای غرش قفل های وحشتناک سلول اومد و در باز شد. احمد و یه خانم دکتر اومدن توی سلول. ناله کردم: بهشون بگو باید برم بیرون! خواهش میکنم! اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند چشمهاش رو روی هم گذاشت و گفت: طول کشید تا سازمان تایید کنه که اون جسدی که به جای شما پیدا کرده بودن خواهش میکنم آروم باشین.
امین رو فرستادن خونه، داره دیوونه میشه! یک واقعا سایت همسریابی در استان خراسان جنوبی شما نیست. صیغه موقت در بیرجند توی سیستم بود. به هر حال، هیچکس نمیتونه برای شما کاری بکنه. دکتر همونطور که معاینهم میکرد گفت: به نظر میاد بچهش سالمه. سایت همسریابی استان خراسان جنوبي: به کسی چیزی نگو. دکتر با تعجب به احمد نگاه کرد و گفت: چی؟ احمد: خانم زاهدی من بعدا جبران میکنم. اما واقعا ازتون خواهش میکنم این رو گزارش ندین. میدونین که قوانین چجوریه. طفلک سایت همسریابی استان خراسان جنوبي خبر نداشت خودم به بازپرس گفتم که سلمان رو دارم.
شونه ای اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند انداخت
عجب حماقتی کردم! دکتر شونه ای اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند انداخت: به من مربوط نیست. اینجا که نمانخانه نیست که سازمان هم خودش رو هم توله ش رو نگه داره! همین که خودش زنده بمونه خیلیه. احمد با همسریابی رایگان در بیرجند موهاش رو به هم ریخت و گفت: گفتم که، جبران میکنم! دکتر پوزخندی زد: میخواین بهم رشوه بدین؟ دیگه قدیمی شده. الان دیگه نمی صرفه، از کجا معلوم این نقشه یکی از اون افراد تیم رحیمی نباشه تا من رو اخراج کنن؟ با ناامیدی به احمد زل زدم و گفتم: این چی میگه؟ بچم رو میکشن؟ دکتر چند تا مسکن جلوم گذاشت و گفت: انگار امیدوار بودی! نه؟
دکتره داشت وسایلش رو جمع میکرد خیلی ریلکس و من داشتم از درون می سوختم! دیگه حال خودم رو نفهمیدم. از ته قلبم گفتم: سایت همسریابی در استان خراسان جنوبی کمکم کن! و معجزه رخ داد، با وجود اینکه از جادو استفاده نکرده بودم، احمد و دکتره مسخ شده بودن. متعجب بودم اما سریع از سلول بیرون رفتم و وقتی از حصار قوی و نفوذ ناپذیر سلول خالص شدم، رقیق شدم و فرو رفتم توی زمین. دیگه نفهمیدم چهجوری فرار کردم. اما باید فرار میکردم. من وظیفه م رو انجام داده بودم. حقم نبود که تنها کسی که برام مونده بود رو، پسرم رو ازم بگیرن! برگشتم به اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند همونطور که حدس میزدم، شهر پر شده بود از زمزمه هایی که میخواستم پر بشه.
همه داشتن درباره لیست سیاه حرف میزدن. همسریابی رایگان در بیرجند دیگه فقط یک کار مونده بود تا انجام بدم. بعد از اون، دیگه واقعا تموم بود. مموری رو دوباره کش رفتم. با استفاده از همون حالت رقیقم. خودم رو به کافی نت رسوندم و یک سری صیغه موقت در بیرجند دیگه رو روی سایت قرار دادم. هنوز اونجا بودم که کیمیا اومد داخل. نیم نگاهی بهش انداختم. کیمیا: پیغامت رو گرفتم. نفس عمیقی کشیدم و از روی صندلی بلند شدم. با هم از کافی نت خارج شدیم و شروع کردیم به قدم زدن. من: پشیمون نمیشی؟ کیمیا: نه!
خودمم حس میکردم دودمان دووم نمیاره. سایت همسریابی در استان خراسان جنوبی وقتشه... اشکش رو پاک کرد: توی سال هایی که نبودی اتفاقات زیادی افتاد. همسریابی رایگان در بیرجند اینقدر حساس نبودم. فکر میکردم هر چه قدر بگذره سنگتر میشم. نفس عمیق اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند کشیدم: - چقدر من و امین رو نگاه میکردی! کیمیا: اگه تو نبودی اینجوری نمیشدم. تو رو میدیدم که میخندیدی، گریه میکردی، دعوا میکردی، خودت رو لوس میکردی و بهت غبطه میخوردم! به خودم میگفتم که چی میشد مثل تو قوی میبودم. - بهتره برگردی. آراد شک میکنه. کیمیا: شانس آوردی که سایت همسریابی استان خراسان جنوبي به نبود مموری و رفتنت به اتاقش شک نکرد، یه معجزه بود. با نگرانی گفتم: - حالش بهتره؟ کیمیا: بهتره؟