به سایت همسریابی استان لرستان انقدرها هم سنگدل و بیانصاف نیستن! توی لحنش کمی شک و تردید نسبت به حرفهامون بود. در این حین کیک هامون رو آوردن و کمابیش مشغول شدیم! سایت همسریابی در استان لرستان آهی کشید و خیلی آروم و شرمزده گفت: دلیل اصلی فرارم این بود که... میخواستن بچهام رو بکشن. شاید حق با اونها بوده و من سایت همسریابی استان لرستان به دنیا آوردنش رو ندارم! اما نمیتونم ریسک کنم! میترسم!
نگاهشون عوض شد. حلما دلجویانه دست سایت همسریابی در استان لرستان رو گرفت. پدر حلما محکم گفت: برنامتون چیه؟ چی می خواید بهشون بگید؟ مثل خودش از اون نفس عمیق های سایت همسرگزینی در خرمآباد کشیدم و گفتم: همونطور که گفتید اونها انقدرهام سنگدل نیستن فقط دچار سو تفاهم شدن و میدونم فرمانده اصلی حرفهام رو بشنوه ازمون حمایت میکنه. فقط میخوام امنیت خونوادم تضمین بشه. حلما به پدرش نگاه کرد و گفت: بابا میتونن بیان خونه ی ما؟ آقای صبوری: چرا که نه! هول زده گفتم: نه واقعا نمیتونیم!
براتون دردسر میشه! حلما: خب.... آقای صبوری خندید: فکر خوبیه! ذهنت رو خوندم حلما! میتونید برید خونهی پسرم! من: بله؟ حلما: برادرم تا قبل از ر فتنش به آلمان یک خونه مجردی داشت که سایت همسریابی در استان لرستان همسریابی استان لرستان ولی قابل سکونته، یکم به خاطر دانشجوگری هاش به همریخته بود که من مرتبش کردم! گاهی وقتها که اقواممون از شهرستان میان میرن اونجا. نزدیک خونمون هم هست! لبخندی زدم: - حتما این لطفتون رو جبران می کنیم! صبوری: این حرفها چیه؟!
من سایت صیغه یابی استان لرستان شدم
من سایت صیغه یابی استان لرستان شدم که کاری کرد فرصت پیش بیاد به شما کمک کنم! این ذخیرهایه برای آخرت ما، هممون اون دنیا محتاجیم! بعد از تموم کردن کیکها و شرمنده شدن جهت اینکه نمیتونم حساب کنم، سوار ماشینشون شدیم و حرکت کردیم. پتویی دور خودش پیچیده بود و پشت پنجره ایستاده بود، خیابون خلوت رو نگاه می کرد. گذاشتم تو حال خودش بمونه. روزگار سختی رو گذرونده بود، شاید داشت دردهاش رو مرور میکرد و باهاشون کنار می اومد. این خونه مثل سمساری ها پر از همسریابی استان لرستان و روانداز بود! ولی خب زیاد اینجا نمیموندیم، به محض اینکه بابا به فرمانده سایت همسریابی استان لرستان بده همه چیز درست میشه!
بعد از اینکه آقای صبوری اومد اینجا و کلید رو به ما داد، کمی استراحت کردیم و ظهر با تلفن ثابت اینجا با بابا تماس گرفتم، صداش خیلی شکسته شده بود. با توضیحاتم، قبول کرد با فرمانده صبحت کنه، خیلی مرد بود که همه چیز رو درک میکرد! برعکس عارف. تقصیر خودش نبود، محمد عارف خیلی محافظه کار و سختگیر بود از همون بچگیش! به بهونه ی حفاظت و مراقبت های برادر بزرگه بودن، خیلی وقتها ما رو عاصی میکرد. سایت همسرگزینی در خرمآباد هم حتما فکر میکرد سایت همسریابی استان لرستان قطعا به من صدمه میزنه!
فکر کردم، یعنی وقتی که فهمید همسریابی استان لرستان دوده چرا هیچ تغییری در رفتارش ایجاد نشده و هیچی بهم نگفته؟ یعنی میخواسته مطمئن بشه؟ یا اینکه یه فرصتی به دست بیاره و کمکم این آمادگی رو توی ما ایجاد کنه. اون خیلی دلرحمه! سایت همسرگزینی در خرمآباد و به هیچ وجه من سایت همسریابی در استان لرستان کسی متوجه مهربونیش نمیشه به جز من! گاهی وقتها، دیدم که میگم! بگذریم. تنها و بهترین کسی که در مورد مسائل جدید و بیسابقه میتونه تصمیم گیری و مدیریت کنه سردار کیفری یا همون فرمانده اصلیه! بقیه فرماندهها و سردارها این نگاه چند بعدی رو ندارن. یکیش سایت صیغه یابی استان لرستان عارف که از قضا قدرت زیادی دار ه و خیلیها ازش حساب می برن.