حتی به مادرم اصرار کردم که ثبت نام به عاطفه حرفی نزنه! بگه رفتم قزوین! نمی خواستم هیچکسی رو ببینم... دوست داشتم تو تنهایی خودم غرق بشم... بعد سه روز مرخص شدم... حالم کمی بهتر بود. از دنیا بی خبر بودم! از اس ام اس هام فقط، می دونستم که عاطفه و همسرش و علی... قراره ثبت نام و ضحی رو این هفته ببرن مشهد... گوشیمو برداشتم و اس ام اسی ازش خدافظی کردم... تصویر زمینه ی گوشیم رو گذاشتم حرم قشنگش... دلم هواییی شد... تنگش شد... زمزمه ی دلم بلند شد... همونی که از آقا محمد یاد گرفته بودم...: - هواتو کردم... اسیر دردم... بذار بیام منم حرم... دورت بگردم... حالم عجیبه.... دلم غریبه... هوای قلب من پر از... دیگه اشکام اجازه ی ادامه ندادن... « ثبت نام » دررو به روم باز کرد و آبدار ماچش کردم. خندیدیم.
ثبت نام سهام عدالت ببین کارش به کجا رسیده اومده
ثبت نام سهام عدالت ببین کارش به کجا رسیده اومده از من مشورت بگیره... رفتیم داخل. کسی خونه اشون نبود. تو اتاقش رو تخت نشستم.: - نفرمائید... شما خیلی وقته به مقام مشاور اعظم ما منصوب شدید... خندیدیم. ثبت نام سهام عدالت باعث افتخاره... بفرمائید بانوی من... چه کمکی ازم ساخته اس ؟.... نشستم رو زمین و دستشو گرفتم. حدس بزن! . . . ثبت نام لاستیک دولتی بارز شام مهمون داری اومدی ببین یچه غذایی بپزی ؟ چپ نگاهش کردم. محدثه: - شوخی کردم... در مورد رمانته ؟... سرمو به چپ و راست تکون دادم. ثبت نام وام ازدواج... باز خراب کاری کردی ؟...: - نوچ! محدثه: - ای بابا بگو دیگه! . . . چیزی به دهنم نمی رسه! . . . : - اومدم در مورد موضوع پایان نامه ام ازت کمک بگیرم!
ثبت نام ایران خودرو آخ... چه عاااالی... خب در چه مورد عالقه داری کار کنی؟... تاسف خوردم.: - نه تو یه چیزیت میشه... آخه دختر مگه من ارشدم ؟؟؟؟؟... کنکور ندادم که! کوبید رو پیشونیش. خندیدیم. ثبت نام لاستیک دولتی بارز پس چی ؟...: - میگمااااا.... چیزه... چشمامو بستم. با خنده و خجالت، ادامه دادم.: - چه جوری به یه مرد باید بگی که... داره بابا میشه ؟... چشمامو باز کردم. قیافه اش دیدنی بود ؟ زدم زیر خنده! اصال عاشق سکته دادن مردم بودم!!! ثبت نام سهام عدالت باز سرکارم گذاشتی ؟... بلندتر خندیدم.! . . . محدثه: - واااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییی.... مبااااااااااااااااارکههههههه دختررررر.... ای جاننننمممممم.... محکم بغلم کرد.: - واااای مامان کوچولوووووووو.... عزیزممممم.... وای االنه که از ذوق غش کنم.... . الهییییییی.... از هم جدا شدم.: - مرسی عشقم... ان شاااهلل خودت!!! . . . ثبت نام لاستیک دولتی چند وقتته ؟... عاطفه: - دو هفته... دوباره محکم بغلم کرد و بوسیدم. هزار بار. ثبت نام سایپا ای جااانمممم.... : - ثبت نام به مامانت نگیاااا... خجالت می کشم... ثبت نام ایران خودرو نگو که به مامان خودت نگفتی هنوز ؟...
نمی تونم! . . . روم نمی شه! . . . محدثه: - دیوونهههه آدم خبر به این خوبیو پنهان می کنه ؟.... وااای قدمش پر از خیر و برکت باشه... عزیزم... چقد مامان شدن بهت میاد... خندیدم. داشتم بال در می آوردم. انگار زندگیم کال زیر و رو شده بود: - چجوری به محمد بگم ؟... عین تو فیلما خااص باشه!!! خندید.
ثبت نام سایپا اول بگو ببینم از کجا فهمیدی ؟
ثبت نام سایپا اول بگو ببینم از کجا فهمیدی ؟... : - فهمیدم دیگه! . . . معلوم بود! . . . همین صبح جواب آزمایشو گرفتم... بازم ماچم کرد. ثبت نام ایران خودرو خب بذار ببینم چجوری آقا ثبت نام وام ازدواج خبر کنیم ؟... گوشیم زنگ خورد. خندیدم. ثبت نام لاستیک دولتی چه حالل زاده... : - جانم ؟... محمد: - کجایی کوچولو ؟... : - پیش ثبت نام سایپا... شما کجایی ؟... محمد: - خونه! کالس آخرو بچه ها امتحان داشتن، کنسل کردن... : - یه کوچولو کار دارم باهاش االن میام... محمد: - عجله نکن کارتو انجام... پس منم میرم: - باشه زود بیا محمد: - چشمممم... کاری نداری ؟... : - نه عزیز... خدافظ... گوشیو گذاشتم رو میز و رفتم سر بحث! ثبت نام ایران خودرو می خوای همین یه دفعه امشب که برگشت در رو باز کرد بگو سالمم بابایی!!! با بالشت زدمش!