ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
53 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
39 ساله از نیشابور
تصویر پروفایل محسن
محسن
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل تینا
تینا
35 ساله از شیراز
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل سونیا
سونیا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل امیرعلی
امیرعلی
35 ساله از مشهد
تصویر پروفایل اوا
اوا
38 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل امیر
امیر
33 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل سامان
سامان
34 ساله از کرج
تصویر پروفایل پریا
پریا
37 ساله از سنندج

لینک ورود به سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری

باید کلاهت رو بندازی بالا، آشغال! آروین نیشخندی زد و گفت: عرضه ش رو نداشتی! سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری رو سینه آروین زد

لینک ورود به سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری - سایت دوستیابی


سایت دوستیابی چهارمحال و بختیاری

میکشمت عوضی!

همین که نرفتم از داداشت شکایت کنم باید کلاهت رو بندازی بالا، آشغال! آروین نیشخندی زد و گفت: عرضه ش رو نداشتی! سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری رو سینه آروین زد و آروین در جایش کمی لغزید و سپس گفت: تو جونور، رویا رو با پدرش تهدید کردی اون بیچاره هم از ترسش التماس کرد شکایت نکنم، فقط بخاطر رویا این کار رو نکردم، فهمیدی؟

آروین لبش را روی زبانش کشید و پوزخندی زد که سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری رو آتیشی کرد. سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری با خشم غرید: عوضی چیِ؟ ها چیِ؟ دست سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری رو گرفتم و گفتم: ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان جان آروم باش. انگار این حرفم به مزاج آروین هیچ خوش نیومد و همان دستی که مشت شده بود اینبار رو صورت ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان فرود آمد و ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان ناغافل ضربه خورد.

آروین همان طور که صیغه موقت در شهرکرد رو میداد

با هم گلاویز شدن و فوش های رکیک بهم میدادند. و آروین همان طور که صیغه موقت در شهرکرد رو میداد گفت: تو یه لاشی به تمام معنایی عوضی، زن وبچهت رو ول کردی و اومدی دنبال حوری! وبعد پوزخندی زد و گفت: زن وبچهت میدونن باز اومدی سراغ حوری.

رنگ از رخ صیغه موقت در شهرکرد پرید و با تعجب به صورت آروین نگاه کرد و آروین ادامه داد: نمیخواستم کسی که مثلا مادر بچم قیافه اصلیت رو ببینه ولی چون دیدم هر دوتون لاشی و آشغالین خواستم بگم. بعد روبه من با تهدید گفت: منم عقدت نمیکنم حوری مشایخی چون حالم بهم میخوره از همچین کسی که اسمش بره تو شناسنامهم، به مادرت هم بگو آروین گفت برم زندان و اعدام بشم همچین زنی نمیگیرم که تو بغل این آشغال! و داشت بر میگشت که با داد گفتم: صبر کن ببینم! تو چی گفتی؟

گفتی زن وبچه ش؟

با اخم نگاهم کرد و گفت: آره زن و بچه ش! پسرش الان فکر کنم ده ماهش باشه. بعد رو به صیغه موقت در شهرکرد تاکید وار گفت: نه خاله پولی شهرکرد؟

خاله پولی شهرکرد یه نگاه به من کرد

خاله پولی شهرکرد یه نگاه به من کرد و یه نگاه به آروین ولی چیزی نداشت که بگه! به سمتش رفتم و به صورتش خیره شدم و با صدای بغض آلودم گفتم: خاله پولی شهرکرد این چی میگه؟ تو زن داشتی؟ کانال همسریابی شهرکرد سکوت کرد و همین سکوتش رو مخم بود. از یقه لباسش گرفتم و با داد گفتم: یه چیزی بگو کانال همسریابی شهرکرد! که صدای کلید اومد و بعدش هم مامانم و رویا وارد شدن و هر دوشون با تعجب مارو نگاه کردن. مامانم به امید اشاره کرد و گفت: این اینجا چیکار میکنه؟ وبعد یه نگاه به چهره برزخی آروین کرد. آروین روبه مامانم گفت: خانوم مشایخی من فردا خودم رو به پاسگاه معرفی میکنم، چون با عرض پوزش همچین زنی نمیخوام. وبعد به من اشاره کرد.

رنگ روشن چشمان مادرم یک باره کدر شد و با خواهش به اروین نگاه کرد وبا التماس گفت: آقا این چه حرفیِ، ما باهم حرف زدیم و من ازت خواهش کردم! چرا این حرف رو میزنی! آروین با خشم به من نگاه کرد و گفت: چون دخترتون به درد زندگی نمیخوره، فکر کنم تو تربیتش کم کاری کردین که شده این! و خواست بره که مامانم از تیشرتش گرفت والتماس کرد: آقا آروین صبر کنید ببینم چی شده؟ و روبه من با خشم غرید: حوری من بهت چی گفتم... چی گفتم.

مطالب مشابه