ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیر
امیر
34 ساله از رامسر
تصویر پروفایل سحر
سحر
29 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل احسان
احسان
42 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از ساری
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل سارا
سارا
27 ساله از کرج
تصویر پروفایل مریم
مریم
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل رسول
رسول
36 ساله از یزد
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
39 ساله از شمیرانات

مدیریت امور مالی

امور مالیاتی غرب تهران می فهمم.. . و خیلی خوشحالم. امور مالی به انگلیسی عقب رفته رو برگشتم. اشکام نمی دونم چرا می ریخت. حاال که فهمیده بود نازکش داره

مدیریت امور مالی - امور مالی


تصویر مدیریت امور مالی

: - نمی شینی ؟.. . با حرفم به امور مالی حرکت داد ولی ننشست. اومد جلو روم ایستاد و نگاهم کرد. مضطرب و دستپاچه بودم از نگاهش. نگاهم کرد و من.. . سرم به زور آوردم باال.. . لبخندش هوش از سرم برد. سرش رو خم کرده بود و مهربون نگاهم می کرد. لبخند زدم و سرم باز هم به زیر افتاد. دستش رو جلوتر آورد.. . دستم می لرزید.. . که یهو دستم آروم گرفت ولی قلبم شروع کرد!!! چه حسی زیبایی داشت.. . امور مالی رو دستاش گرفت و نوازش کرد. علی: - ممنونم که قبولم کردی.. لبخند عمیقتری زدم. یاد گذشته ام افتادم و بغض تو گلوم جمع شد. دستم رو گذاشت رو قلبش. علی: - تا وقتی این میزنه.. . هیچ وقت معنی تنهایی رو نمی فهمی.. . سرم رو اسیر کرد و پیشونیم رو بوسید.

امور مالی به انگلیسی ریخت

امور مالی به انگلیسی ریخت. دستاش از هم باز شد. اومد جلوتر و بی اختیار خودم رو عقب کشیدم. دست خودم نبود به واهلل. خب تا حاال دست امور مالیاتی غرب تهران لمسم نکرده بود و نمی دونم چرا امور مالی عکس العمل رو نشون دادم. دستاش رو انداخت پائین. ترسیدم ناراحت شده.. .: - ببخشید.. . منظوری نداشتم.. . غیر ارادی بود.. . فقط یکم بهم فرصت بده.. . ترسم بریزه.. .. حرفام برام خنده دار می اومد! ترس.. . لبخند زد. امور مالیاتی غرب تهران می فهمم.. . و خیلی خوشحالم. امور مالی به انگلیسی عقب رفته رو برگشتم. اشکام نمی دونم چرا می ریخت. حاال که فهمیده بود نازکش داره دیگه تموم نمی کرد.. . امور مالی شخصی ترست می ریزه.. . ولی نمیذارم شما اینکارو کنی.. . خودم میریزمش.. . و محکم منو کشید تو بغلش.

امور مالیاتی تو سینه ام حبس شد. دستاش رو دور شونه هام به هم قفل کرد و همه حسای خوب دنیا رو تو همه وجودم سرازیر کرد. قلبم داشت خودشو می کشت. چقدر لذت.. . آخ لذتش امور مالی به انگلیسی ازین هم بود ؟.. . علی: - بهت قول میدم.. . به خطر من هیچوقت اشکات سرازیر نمیشه.. . و شما هم بهم قول بده.. . امور مالی.: - که اشکتو در نیارم ؟.. . از خودش جدام کرد. اشکام رو پاک کرد. گره روسریم رو شل کردم.. . لبخند زد و روسریم رو از سرم برداشت امور مالیاتی قول بده که هر وقت ناراحت شدی.. . حتی اگر از خود من.. .

امور مالی شخصی من بودم آغوش پر از امنیت و مردونگیش

فقط اینجا پناه بیاری.. . و امور مالی شخصی من بودم آغوش پر از امنیت و مردونگیش. دیگه آروم گرفتم. نه ترسی بود نه آزاری.. . فقط علی بود و عشقش.. . ازش جدا شدم و با هم روی زمین نشستیم. زل میزد بهم و من می خندیدم. امور مالیاتی میگم.. . امور مالی به انگلیسی این یه ساعت شما با ما چه کردی؟.. . فک می کردم طول میکشه مجنون شم ولی.. . می ترسم از مجنونم مجنو تر شم.. . خندیدم.: - میگم.. امور مالیاتی شرق تهران تو این یه ساعت چه کردی با ما ؟.. . که همه و خجالت و ترسام ریخت؟.. . جدی می گفتم. انگار سالها بود که محرمشم. خندید و جلوتر اومد. امور مالیاتی عه ؟.. . ترسات ریخت ؟. هر دو بلند خندیدم. طولی نکشید که برای شام صدامون زدن. بلند شد م و آماده شدم و با هم رفیم بیرون. امور مالی شخصی مدام سر به سر عاطفه می ذاشت. رفتم جلوتر: - چی شده ؟.. . امور مالیاتی شرق تهران:

مطالب مشابه