ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امید
امید
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
31 ساله از رشت
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل عرفان
عرفان
21 ساله از اراک
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
39 ساله از ورامین
تصویر پروفایل مهیسا
مهیسا
29 ساله از قم
تصویر پروفایل رامین
رامین
32 ساله از تبریز
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از تهران

مورد ازدواج می خوام

مورد ازدواج موقت می گی نه نگاه کن.. . یهو آقا محمد سرشو برد جلوتر و یه چشم عاطفه رو بوسید. مورد ازدواج عی نامردا واس ما سانسورش کردن! . . . من محدثه بودم ؟

مورد ازدواج می خوام - ازدواج


تصویر. مورد ازدواج می خوام

شیدا: - اینا دیگه!!! . . . انرژیمو ازینا تأمین می کنم... رد دستشو گرفتم و رسیدم به مورد ازدواج و آقا محمد. رو تاب نشسته بودن و عاطفه سرشو تکیه داده بود به گردن در مورد ازدواج! دوباره توسط شیدا کشیده شدم. پشت یه درخت بزرگ قایممون کرد. شیدا: - آها بذار االناست که آتو ازش بگیرم تپلللللل!!! ژژژوووون... خنده ام گرفته بود. پچ پچ کردم.: - بیا بریم دختر زشتههههه!!!! چیکار به کار مردم داری!! مورد برای ازدواج دائم نه جانِ من باس ببینم... البته زیاد دیدم!! . . . مورد ازدواج فیلم بگیرم... دوربینشو روشن کرد. از خنده داشتم خفه میشدم. کشیدمش.: - بیا بریم باااو... خوشت میاد یکی از تو هم فیلم بگیره... در مورد ازدواج متن من همه چیم علنیه... شوهرمه... هر وقت دلم واسش ضعف رفت یه ماچش می کونم... آهاااا نگاشون کننننن... ایول گوشیشو باالتر گرفت. نگاهشون کردم. صورتاشونو رو به روی هم گرفته بودن و با لبخند حرف می زدن. بیشتر از اینکه حسودیم شه داشتم می پکیدم از خنده! اینام خوب سوژه می دادن دست مورد ازدواج! شیدا: - بابا اینا خسته نمی شن اینقد عشقوالنه ان ؟.. .. اه اه حالم داره بد میشه!

مورد برای ازدواج دائم ای بگم چیکارت کن

آره جون خودت.. . در مورد ازدواج پیشونیشو آروم زد به پیشونی عاطفه. قلبم ریخت. مورد برای ازدواج دائم ای بگم چیکارت کنه.. . اینجا مجرد نشسته.. . دوباره کشیدمش.: - ای مرز.. . اونا از کجا بدونن توی فضول اینجایی!!! در مورد ازدواج سفید آره بیچاره ها نمی دونن چه آشی براشون پختم.. . بذار دوبله اش کنم برات.. . االن آقا محمد میگه بیار غنچه هاتو پدرسوخته! . . .: - ای بی ادب!! . . . مورد ازدواج موقت می گی نه نگاه کن.. . یهو آقا محمد سرشو برد جلوتر و یه چشم عاطفه رو بوسید. مورد ازدواج عی نامردا واس ما سانسورش کردن! . . . من محدثه بودم ؟ نه نبودم به! چون با دیدن صحنه و شنیدن حرف حدیث در مورد ازدواج چنان ترکیدیم از خنده که.. . به فنا رفتیم!!! سر دوتاشونم چرخید طرفمون.

چهره هاشون خنده دار تر بود، پس خنده امون بلندتر شد. اومدن جلو. در مورد ازدواج!!!! خندید. مورد ازدواج موقت به محدثه اغفالم کرد فیلم بگیرم!!! هی من گفتم فیلمو ولش فقط نگا کنیم.. . گوشیشو قاپیدم. فیلمو سیو کردم و با خنده دادم دست آقا محمد! - خودتون ببینید و قضاوت کنید!!! به جای دیدن، بلندگوی گوشیو نزدیک گوشش کرد و به صدا گوش داد. در مورد ازدواج سفید زد به پهلوم و آروم لباشو طرفم غنچه کرد. خندیدم.: - چته ؟.. . شیدا: - غنچه!!! . . . دوبله!!! دوهزاریم افتاد. سریع گوشیو از دست آقا محمد زدم. رو به شیدا کرد. محمد: - یه کتکی بهت بزنم.. . یه کتکی بزنم!!! مورد برای ازدواج دائم جلوتر اومد. مورد ازدواج موقت امان ازین تهدیدای تو خالی.. . من آماده ام.. . تونستی بزن!!! آقا محمد به اطرافش نگاه کرد.

کتک خوردن در مورد ازدواج سفید

چیزی دم دستش نبود. یهو عاطفه کشیده شد میون بازوهاش و طفلکی شد صالح کتک خوردن در مورد ازدواج سفید. با عاطفه مورد ازدواج موقت رو میزد و هر بار در مورد ازدواج متن چند قدم پرت می شد طرف آالچیق. صدای خنده های همه و داد و بیدادای عاطفه و شیدا همه جا رو پرکرده بود. آخه بدبختی اینجا بود که بیشتر عاطفه داشت کتک می خورد تا حدیث در مورد ازدواج! التماسای مورد برای ازدواج دائم منو می خندوند. همش تعادلش بهم میخورد و دوبارم خورد زمین. همه مشغول خندیدن که یهو عاطفه یه جیغ بنفش کشید! عاطفه: - دههههههه.. . ولم کنین دیگهههههه.. ..

مطالب مشابه