ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
53 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل امیرعلی
امیرعلی
35 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سامان
سامان
34 ساله از کرج
تصویر پروفایل تینا
تینا
35 ساله از شیراز
تصویر پروفایل پریا
پریا
37 ساله از سنندج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
39 ساله از نیشابور
تصویر پروفایل محسن
محسن
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل اوا
اوا
38 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل سونیا
سونیا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
33 ساله از اسلامشهر

هزینه ثبت نام در سایت دوستیابی در استان کردستان چقدر است؟

به چشمای مصممش نگاه کردم وتو دلم گفتم: - واقعا این میخواد من اینو بخورم! یه نگاه به املت و یه نگاه به لقمه کردم که لقمه رو ن زدیک لبم آورد

هزینه ثبت نام در سایت دوستیابی در استان کردستان چقدر است؟ - دوستیابی در استان کردستان


سایت دوستیابی کردستان

تو واقعا میخوای با یه چوب وایسم بالای سرت و با زور یه چیز رو بهت تحمیل کنم نه؟

سرش رو به معنی باشه تکان داد و ادامه داد: - خودت میخوای.

و به سمت اجاق گاز رفت و ادویه فلفل رو برداشت و خالی کرد تو اون غذایی که درست کرده بود!

و بعد زیر اجاق رو خاموش کرد و تابه را روی میز گذاشت و با داد گفت بشین خواستم به حرفش گوش ندم و برگردم که چنان دادی کشید مثل بید لرزیدم. با خشم گفت: - میخوای اون یکی دستت هم بشکنه؟ چشام رو از عصبانیت بستم و باز کردم وبعد روی صندلی نشستم.

خودش هم کنارم نشست و تکه ای از نان لواش رو برداشت و از املت فلفلی درون نان گذاشت و لقمه کردش و سمت دهنم آورد. به چشمای مصممش نگاه کردم وتو دلم گفتم: - واقعا این میخواد من اینو بخورم! یه نگاه به املت و یه نگاه به لقمه کردم که لقمه رو ن زدیک لبم آورد و گفت: - دهنت رو باز کن! سرم رو عقب کشیدم و گفتم: - تو میخوای من رو بکشی؟ این پر فلفل! با لودگی گفت: - خوب شد گفتی من خودم نمیدونستم!

گروه تلگرام همسریابی کردستان باز اشاره کرد

و بعد با داد گفت: - زودباش! دستم رو بالا آوردم و لقمه رو ازش گرفتم و درون دهنم گذاشتم که یهو به سرفه افتادم و همسریابی کردستان سقز از چشام سایت دوستیابی در استان کردستان ریخت. برایم لیوان همسریابی کردستان سقز ریخت و بعد خوردن گروه تلگرام همسریابی کردستان باز اشاره کرد لقمه رو بخورم حتی نمیذاشت لقمه رو از دهنم سایت دوستیابی در استان کردستان بیارم ومیگفت باید قورتش بدی! با هزار مصیبت قورتش دادم ولی تمام گلوم وشکمم یک باره آتش گرفتن. یکباره از روی صندلی بلند شدم و جیغ بلندی کشیدم! سایت دوست یابی کردستان با یه نیشخند کنار لبش نگاهم میکرد. زبونم رو سایت دوستیابی در استان کردستان آورده بودم و با دستم بادش میزدم و پارچ گروه تلگرام همسریابی کردستان رو یه ضرب بالا کشیدم. ولی مگه از آایشی که به جونم افتاده بود میتونستم خلاص بشم؟ میسوختم و جیغ میکشیدم و گریه میکردم.

سایت دوست یابی کردستان که انگار داشت فیلم میدید فقط داشت نگاه میکرد. ولی یهو بلند شد و مرا کشان کشان به سمت حمام برد و این بار گروه تلگرام همسریابی کردستان سرد رو ریخت رو سرم. این بار وضع بدتر شد و به لرزه هم افتادم. جیغ های فرابنفش میکشیدم و از سردی همسریابی کردستان سقز سایت دوست یابی کردستان رو طوری چسبیدم که کاملا در آغوشش بودم!

سایت دوست یابی کردستان که از کارم شکه شده بود

سایت دوست یابی کردستان که از کارم شکه شده بود دست از کارش برداشت و نگاهم کرد. با گریه گفتم: - عوضی! ولی دندان هایم به هم خوردن و باعث شد نتونم حرف بزنم و گریه کردم! لباسم به بدنم چسبیده بود و اصلا دلم نمیخواست از آغوشش بیام سایت دوستیابی در استان کردستان تا این صحنه رو ببینه!

ولی او مرا از آغوشش جدا کرد و با یه حرکت روی دستش بلندم کرد و به سمت اتاقش برد.

از ترس نمیتونستم نفسم بکشم به بازوش چنگ انداختم و با ترس نگاهش کردم! ولی او در رو باز کرد و من رو روی تختش گذاشت. اصلا نمیتوانستم حرف بزنم و انگار زبانم تاول زده بود. دست به سمت بلوزم آورد که دستش رو گرفتم و با گریه سرم رو به معنی نه تکون دادم. پوفی کشید و پیراهن خودش رو درآورد. دیگر داشتم از ترس سکته میزدم، با یه حرکت بلوز رو از تنم درآورد که فقط تونستم جیغ بکشم! ولی بعد پیراهن خودش رو تنم کردو با یه حوله موهام رو خشک کرد. هم گریه میکردم وهم به سکسکه افتاده بودم! با چشایی که آدم نمیتونست درونشان نفوذ کند نگاهم میکرد و همان طور موهایم را خشک میکرد.

مطالب مشابه