نشسته بود سر یه قابلمه و سیخ تو دستش بود. با واام ازدواج حرف می زد و گوشت رو ورز می داد. کنارشون نشستم. داشتن سر به سر هم میذاشتن. محمد: - نخیر دستامو یه هفته اس نشستم... امین خندید. دستشو برد جلو تا سیخ رو بگیره. 1 پیگیری وام ازدواج پس بده من... شما همون برو آوازتو بخون... محمد: - واام ازدواج کاری نکن همین االن دستمو بکنم تو بینیما... دادم درومدمحمدددد.. . هممون ترکیدیم از خنده. محمد: - میدونی که این کارو می کنم.. . دلم درد گرفت انقد که خندیدم. پیگیری وام ازدواج خب بهتره بحثو عوض کنیم تا محمد یه کاری دستمون نداده.. .: - لهجتون خراب شده ها ؟.. . ثبت نام وام ازدواج۱۴۰۲ اره دیگه اصفونی حرف نمی زنم.. . اثرات هم نشینی با دوستان.. .: - ولی هنوز حرف زدنتون آهنگ اصفهانی داره.. .
وضعیت وام ازدواج از درس و کنکور ارشد چه خبر؟
تائید کرد. مشاهده وضعیت وام ازدواج از درس و کنکور ارشد چه خبر؟.. .: - هههه.. . سالم دارن خدمتتون.. . پیگیری وام ازدواج نمی خونین ؟.. . سال بعد.. . امین: - منم مرددم که بمونم سال بعد بهتر بخونم یا امسال.. . ولی میگما حاال که شمام امسال شرکت نمی کنی، خوب بخونیم سال بعد ایشاال با هم در بیایم دانشگاه تهران.. . محمد سیخ رو گذاشت بیخ گلوی ثبت نام وام ازدواج۱۴۰۲. محمد: - خانوم من قصد ادامه تحصیل نداره.. . شمام یه هم دانشگاهیه دیگه واس خودت پیدا کن.. . فَمِستی دادا ؟.. .: - محمد مواظب باش خطرناکه.. . باز ترکیدیم از خنده. حاال چند وقت پیش داشت کلمو می کند که چرا درس نیم خونیا!!! 1 پیگیری وام ازدواج من ؟.. . درس ؟.. . ارشد ؟.. . تهران ؟.. . نه بابا منو چه به این کارا ؟.. .
واام ازدواج: - آفرین همینه
سیخ رو از روی گلوش برداشت. واام ازدواج: - آفرین همینه.. . مشغول کارش شد. ریز خندیدم. مشاهده وضعیت وام ازدواج از جا بلند شد. در حالی که آماده فرار بود رو به من گفت.. . ثبت نام وام ازدواج۱۴۰۲ پس قرارمون این شد که من میام تهران با هم می شینیم حسابی درس می خونیم هم دانشگاهی.. . غش غش خندید و در رفت. محمدم خنده اش گرفته بود. واام ازدواج تو ام خوب ما رو پیچوندی درس نخوندی.. . باشه.. . باشه.. . یه نگاه به دور و بر انداختم و لپشو کشیدم.: - آه ببین درس نخوندن چه فواید و برکات زیادی داره.. . اگه من کنکوری بودم که االن اینجا و در حال خنده نبودیم.. . نیم خیز شدم.: - خب منم برم برنامه درس خوندنمون رو با ثبت نام وام ازدواج۱۴۰۲ بنویسیم.. .. فرار کردم. می خندید. داد زد.
مشاهده وضعیت وام ازدواج - صبر کن تو رو فقط. بیرون رفتنی به مامان برخوردم. مامان: - باز چه آتیشی سوزوندی ؟.. .: - من ؟.. . مامان من دختر به این گلی.. . با خنده بوسیدیم همدیگه رو. خیلی دلمون واسه هم تنگ شده بود. دستم رو کشید و چند قدم راه رفتیم و صحبت کردیم. در همون حین خاله اش اومده از من می پرسه مامان نشدی هنوز ؟!! آخه یکی نیست بهش بگه یکی میخواد منو بزرگ کنه! کل اون روز به شوخی و خنده گذشت. روز عالی ای بود. پس از مدتها تو جمع قرار گرفتن روحیه ام رو حسابی عوض کرده بود. شب که برگشتیم خونه به مامان کمک کردم وسیله ها رو جا به جا کنه و بشوره. کارمون تموم شد و دنبال مشاهده وضعیت وام ازدواج گشتم. توی خونه و حتی اتاق، نبود. از اتاق خارج نشده بودم که براش اس ام اس اومد. نگاه کردم. گوشیش جلوی آئینه بود. رفتم سمتش.