کنه!! شب اول جوونا... همگی مهمون وام ازدواج سال 94 شدیم و البته همراه علی که حاال حاال ها عضو جمعمون بود. هم بدون وجودش مزه نمی داد. شیده و وام ازدواج سال 94 چقدر است باهامون شبو نیومدن و پیش کیمیا اینا بودن. اونشب بود که برای اولین بار دست از سر کچل کاناپه و تی وی برداشتیم و جامونو تو استدیو پهن کردیم. خیلی زود از خستگی یه روز پر جنب و وام ازدواج سال 94 خوابمون برد. پس از مدتها تنهایی و غصه و ناراحتی، رو هزاران مرتبه شکر که وحشتناک بهمون خوش می گذشت. صبح روز چهار فروردین!!!
مبلغ وام ازدواج سال 94 بچه ها رو بیدار کنیم
اتوماتیک برای بیدار شدیم. بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان مبلغ وام ازدواج سال 94 بچه ها رو بیدار کنیم واسه ؟... حامد و امین تو پذیرایی خوابیده بودن. شیدا و آتنا اتاق ما! محمد داخل آشپزخونه رفت! محمد: - واستا یه حالی ازشون بگیرم. محمد: - چیز خاصی نشده! جماعت صبحه و بعدشم!! رفت وام ازدواج سال 94 حامد. محمد: - ببینید داداش گلمو ؟... االن می خواد پاشه بخونه! آفرییین... وام ازدواج سال 94 چقدر است کالفه ازین همه سر و صدا یهو پتو رو با پا پرت کرد اونور. نشست و با آرنجش پاهاشو گرفت بغلش و با دستاش سرشو محاصره کرد! ادای گریه در آورد. مبلغ وام ازدواج سال 94 محمدددد... محمددد... محمممد... بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان خونه ترکید از صدای خنده ها. بعد شیرجه رفتن تو رختخوابهاشون و ماهم فرصت داشتیم بیشتر بخوابیم. بعد صبحونه وام ازدواج سال 94 چقدر است و امین زدن بیرون. داشتم میز رو جمع می کردم.
وام ازدواج سال 94 من یکم کار دارم
محمد: - وام ازدواج سال 94 من یکم کار دارم... میرم موسسه... کی میاد ؟... نرخ وام ازدواج سال 94 پرید: - منننننن...: - همه با هم بریم... محمد: - پس بدویید آماده شید... بقیه کارها رو ول کردیم به امون و نیم ساعت بعد تو موسسه بودیم! صدای ذوق کردن وام ازدواج سال 94 چقدر است و نرخ وام ازدواج سال 94 همه فضا رو پر کرده بود... همش در حال چرخیدن بودن و تکرار این جمله که...: - واااااای محشرههههه.... : - چقدر خوشگله اینجااااا.... شیدا رفت سمت گلدونا و گلبرگی رو بین انگشتانش بازی داد. شیدا: - اینا رو تو درست کردی نه ؟...: - اوهوم... مبلغ وام ازدواج سال 94: - واااای دیوونه چرا عکس اینجا رو برامون نفرستادییییییییی... عین بهشت می مونه! . . . سرشو باال گرفت. محمد طبقه باال ایستاده بود.
برامون دست تکون داد. وام ازدواج سال 945 عه ؟... چطور رفتین اون باال ؟... محمد: - از پله!!! پله ها رو نشون شیدا دادم. آنچنان جیغی کشید!!!! روانی! : - واااای ازدور فکر کردم نقاشیه!!!!!!! چقدر خوشگله این چله ها... آتنا: نرخ وام ازدواج سال 94 بیا این حوضو ببین... سیمای این تار آبه... شیدا رفت طرفش. شیدا: - این تار نیست!!! چنگه!! بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان آتنا: - حاال هر چی... سرمو گرفتم سمت محمد. با لبخند خوشگلی نگامون می کرد. صدامو بچگونه کردم.: - مخمد اینجا وام ازدواج سال 940 دُذاشتن!!! خندید. نشستم کنارشون... روی کاشی های حوض. به صدای قدم های با ریتم محمد، که از پله پائین می اومد گوش می دادم و چشام به وام ازدواج سال 945 توی آب بود. صدای ملودی شیرین و دلنشینی پر شد تو روحمون... هر سه مون به وام ازدواج سال 944 نگاه کردیم. پشت پیانو نشسته بود. محمد: - تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی... تو ماهی و من... ماهی ِ این برکه ی کاشی... اندوه بزرگیست... زمانی که نباشی... وام ازدواج سال 944... زمانی که نباشی..