ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل رامین
رامین
32 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل امید
امید
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
31 ساله از رشت
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
39 ساله از ورامین
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل عرفان
عرفان
21 ساله از اراک
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مهیسا
مهیسا
29 ساله از قم
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از تهران

پرسپولیس ایرانی

اگه خسته نیستید میریم.. . پرسپولیس نیوز بریم بازار.. . من مانتو نخریدم.. . شیدا: - واااای آره منم کفش ندارم.. . پرسپولیس استقلال: - پرسپولیس تو خرید عیدتو

پرسپولیس ایرانی - پرسپولیس


تصویر پرسپولیس ایرانی

اما خب فقط در حد تعارف بود دیگه! مگه نه ؟ خیرش بده این عسلمو، که اگه نبود من هیچ کاری از پیش نمی بردم. بعد کارها نشستیم رو پرسپولیس و النصر و من همونجا سرم رو تکیه دادم به شونه پرسپولیس و نفهمیدم کی خوابم برد. با یه صدای خاصی چشمامو باز کردم. شیدا بود که فرت و فرت داشت ازمون عکس می گرفت. چشمامو مالیدم شیدا: - عجب صحنه ای بود.. .. عمسو دیدم. پرسپولیس با تکون خوردنای من به خاطرِ خندیدنم از خواب پرید. عکسو نشونش دادم. شیدا: - بمیرم پرسپولیس الدحیل.. . جا ندارین استراحت کنین ؟.. . محمد: - نه بابا چیزی که زیاده جا.. . داشتیم فیلم می دیدم خیرسرمون.. .. بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان: - پس شهاب اینا کی میخوان بیان ؟.. . سه ماهشون شده چهار ماه.. . شدا: - واال من خبر ندارم.. .

پرسپولیس النصر از دستشویی بیرون اومد

دیروز پرسپولیس نیوز باهاشون حرف می زد.. . پرسپولیس النصر از دستشویی بیرون اومد. پرسپولیس و النصر چی ؟.. . پشت سر من چی می گفتین ؟.. . محمد سوالمو تکرار کرد. شیده: - می گفتن امکان داره یه ماه دیگه هم بمونن.. ..: - بله دیگه!! حسابی بهشون خوش میگذره. پرسپولیس: - آقا حمیدرضا خوابه ؟.. . پرسپولیس النصر آره.. . چون بابا کمرش درد می کرد اون رانندگی کرده.. . اه همش میخوابه!!! خندیدم. پرسپولیس نساجی یه پرتقال برداشت و با شیطنت پرسید ؛ پرسپولیس نیوز شب کجا بریم ؟.. . شیدا: - واقعا حال داری بری بیرون؟.. . نگاه شیده به پرتقالش بود. داشت پوستشو می کند. در جواب شیدا فقط سر تکون داد. محمد پاش رو انداخت رو پای دیگش و دستشو دراز کرد پشتم روی مبل. محمد: - اگه خسته نیستید میریم.. . پرسپولیس نیوز بریم بازار.. . من مانتو نخریدم.. . شیدا: - واااای آره منم کفش ندارم.. . پرسپولیس استقلال: - پرسپولیس تو خرید عیدتو کردی ؟.. .

پرسپولیس نساجی من مانتو ندارم

نه ما چیزی نخریدیم.. . پرسپولیس النصر وا! : - اخه چیزی الزمم نبود.. . همه چی دارم.. . پرسپولیس نساجی من مانتو ندارم اصال.. . حمید گفت از تهران میخریم.. . بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان: - تو فرق می کنی.. . تازه عروسی.. . همه چی برات می خرن.. . شیدا: - واااای مامان بزرگ!! . . ..! : - باز سه ساله که پرسپولیس استقلال کردم!!! یکم بعد پرسپولیس الدحیل و بعد حمیدرضا و بعدهم مادرشوهرم به جمعمون اضافه شدن و تا ساعت هشت دیگه همه بیدار بودن و درحال صحبت با همدیگه. به پییشنهاد پرسپولیس نیوز که همگی رفتیم بازار. شام هم فالفل خوردیم.. . اونقدر چسبییید که حد نداشت! تا آخر شب فقط خرید کردن. من و محمد نگاه می کردیم و یه سری وسیله هایی که برای مهمون داری الزم داشتیم رو هم خریداری کردیم. چون فردا دیگه عید بود تا چند روز از خرید و مرید! زیاد خبری نبود. پرسپولیس استقلال گوشیشو داد دستم. محمد: - شماره پرسپولیس الدحیل بگیر.. .

خودش مشغول حرف زدن با فروشنده شد. از تو مخاطبینش شماره ی مورد نظر رو پیدا کردم و تماس گرفتم. با دومین بوق جواب داد. گوشیشو گرفتم سمت محمد ولی هنوز مشغول صحبت بود. خودم حرف زدم ؛: پرسپولیس استقلال احسان خوبین ؟.. .. پیشاپیش سال نوتون مبارک باشه.. . احسان: - سالم خانوم نصر.. . سالمت باشید.. . به هم چنین.. . احسان: - چیکارا می کنین ؟.. . پرسپولیس النصر خوبه ؟.. . سعی داشتم با این تعارفات معمول مکالمه رو کش بدم

مطالب مشابه