ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل جانان
جانان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل سارا
سارا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
32 ساله از ری
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
34 ساله از شهریار
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل داود
داود
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهروز
بهروز
42 ساله از اصفهان

کارهای فنی

بتونیم اون فنی از یکی بخوایم به واسطه عملمون، سرپرستمون شه و دستمونو بگیره.... . .. .. آخ که این فنیل کتونوری چقد عجیب بود!. . . تمام تنم رو لرزوند. فنیل اف

کارهای فنی - فنی


تصویر. کارهای فنی

عاطفه: - برو عزیز دل من... کارتونتو تماشا کن...: - چقد با ادب و شیرینهههه... لبخند غمگینی رو لبای عاطفه نشست بارون، عطر نفسهات _ فنی بیا بشین... نشست کنار ضحی. عه اسم خواهرش که آتنا بود!!!! دست کشید روی موهای ضحی. ضحی نگاهش کرد و به همدیگه لبخند زدن و دوباره غرق تماشای برنامه کودک شد. صداش رو تا آخرین حد پائین آورد. عاطفه: - فنی توئین میگه وقتی سر یه بچه یتیم رو نوازش می کنی، به اندازه هر تار مویی که از زیر دستت رد میشه ثواب بزرگی می بری... خونم منجمد شد. با ولومی نزدیک به تن صدای عاطفه سؤالم رو پرسیدم ؛: - فنی... همون دختریه که می گفتی ؟! با سرش تأئید کرد. بغض تو گلوم قلمبه شد. باز هم صدام پائینتر اومد...: - وااااای من... آخه مادرش چطور دلش اومد ؟...

فنی توئین اشکام رو نبینه بلند شدم

برای اینکه فنی توئین اشکام رو نبینه بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه. تکیه ام رو به اپن دادم و پشتم رو به سمت هال گرفتم. عاطفه اومد داخل. هنوز چادر ش سرش بود. برام لیوانی آبی ریخت و داد دستم. عاطفه: - گریه نکن... هق زدم. فنی حرفه ای مادرش یه اشتباهی کرده... ما باید به جاش جبران کنیم... تا هم اون بارش سبکتر شه و هم ماها... بتونیم اون فنی از یکی بخوایم به واسطه عملمون، سرپرستمون شه و دستمونو بگیره.... . .. .. آخ که این فنیل کتونوری چقد عجیب بود!. . . تمام تنم رو لرزوند. فنیل افرین هر کدوم باید به نوبه خودمون یه کاری...

هر چند خیلی کوچیک.. . بکنیم براشون... حاال که این نعمت رو به راحتی در اختیارمون گذاشته باید ازش استفاده کنیم و به بهترین صورت خودمونو نشونِ بدیم... که مطمعنا گریه راهش نیس. خندیدم. راست می گفت. اشکام رو پاک کرد. فنیل افرین شربت میخوری؟! : - نه ممنون! فنیل کتونوری آمادست ها؟: - نه همین آب کافیه... حاال تو چرا چادر فنی حرفه ای اصفهان سرته ؟ بارون، عطر نفسهات _ فنی حرفه ای داشتم می خوندم اومدی! : - تموم نشد؟ فنیل افرین یکیش مونده. ..: - پس بدو بخون منم با این ضحی خانوم یه گپی بزنم! فنیل افرین هیدروکلراید باشه فقط محدثه یه لطفی می کنی؟. .. شرمنده ها...: - اختیار داری. .. جونم بگو ؟ رفت سمت یخچال و یه لیوان شربت خوشرنگ درست کرد.

فنی حرفه ای اصفهان ؟

اومد سمتم عاطفه: - تا من می خونم میشه اینو بدی به فنی و فنی حرفه ای اصفهان ؟... نمی دونستم اونجا نشسته. .. نمی دونستم االن باید قبول می کردم یا نه. بین خواستن و نخواستن انجام این کار در تردید بودم. نپرسید!! چون خودمم نمی دونم خواستنش اون وسط دیگه چی بود ؟!!! تو افکارم غرق بودم. فنیل افرین هیدروکلراید باشه بیخیال خودم می برم...: - نه... بدش من زودی میام... لبخند زد و مرسی شیرینی گفت.فنی حرفه ای: - بدو ... رفتم سمت در.: - فنیل افرین دمپائیاتو پوشیدم... از پله ها آسته آسه پائین رفتم. چند پله مونده به طبقه دوم نشسته بود و با گوشیش ور می رفت. یه پیرهن آبی آسمونی تنش بود. از پله ها پائینتر رفتم

مطالب مشابه