علی: - میشه لطفا گروه بلک کتس رو از محمد بگیرید برام بیارید؟. شیدا در رفت و من و عاطفه رفتیم سمت آالچیق. آقا محمد پشت به ورودی نشسته بود و گوشتا رو به سیخ می کشید. پدر گروه بلک کتس کامران هومن از کنارمون رد شد و رفت داخل. گروه بلک کتس ؟.... محمد: - جووووونم ؟؟؟؟.... ای جونم که هر وقت اینطوری صدام می کنی این قلبم می خواد از جاش درآد؟... بدنم داغ شد و خندیدم. مخصوصا بابای علی! عاطفه قرمز شده بود و از خجالت سر شرو باال نمی آورد. گروه بلک کتس کامران هومن که دید صدا از عاطفه در نمیاد برگشت عقب و من و پدر علی رو دید. خجالت از سر و روی هر دوشون می بارید ؟.... گروه بلک کتس علی بلند خندید. عذر خواهی برا چی گل پسر ؟...
گروه بلک کتس ساقیا یه کم بیایید بیرون کارتون دارم
باید افتخار کنی که اینقدر خانومتو دوست داری ... داشت از خجالت آب می شد طفلک. عاطفه: - گروه بلک کتس ساقیا یه کم بیایید بیرون کارتون دارم... و اینطوری نجاتش داد و اوشونم از گروه بلک کتس سیندرلا خواسته باز عذر خواشتن و اومدن بیرون! . . . عاطفه: - محدثه اونا رو میتونی ببری ؟... خندیدیم.: - آره... برو تو... گوشتا ها رو برداشتم و بردم برای علی. علی: - ای بابا... گروه بلک کتس کامران هومن رو به سیخ نکشیده چرا ؟... : - کار پیش اومد براشون... بذارین من کمکتون کنم... دستامو شستم و اومدم تا کار گروه بلک کتس پیروز و تموم کنم. یه تیگه گوشت برداشتم. گروه بلک کتس خوب نمی تونستم انجامش بدم. علی مشغول باد زدن اون چنتایی بود، که گروه بلک کتس ساقیا درست کرده بود. به زور دو سه تا گوشت سیخ کشیدم. نگاهم کرد. لبخند زد. گروه بلک کتس کامیار بذارین بهتون بگم... از دستم گرفت و دوست تایی رو انجام داد.
نگاش می کردم. چقد با دقت، همین چیز کوچیک رو برام توضیح می داد. تموم که شد متوجه شدم تمام مدت بدون این که بهش گوش کنم نگاهش می کردم. گرفت طرفم. هنوز به خودم نیومده بودم و این باعث شد نگاه سبزشو بدوزه بهم... انگار برق دویست ولت از بدنم رد شد. گروه بلک کتس کامیار هول نبودم... آخه... گروه بلک کتس سیندرلا اینکه نگاهو کنم دستمو بردم جلو تا ازش بگیرم که دستم اشتباها نشست رو دستش... سریع دستمو عقب کشیدم ولی گرمای دستش... نگاهش ثابت موند... نگاهم تو جنگل چشاش گروه بلک کتس کامران هومن بود... انگار راه رو گم کرده بودم... یه دقه... دو دقه... دست کشید روی صورتش و به و مثل گروه بلک کتس پیروز فرار کردم. بدبخت شدم! . . . تموم شد.. . کارم تمومه.. .
گروه بلک کتس بخون برای دلی که که دیگه از دستش دادی!
گروه بلک کتس بخون برای دلی که که دیگه از دستش دادی! . . . خیلی سعی کردم نگهش دارم ولی نشد.. . همه زورم رو زدم.. .. ناهار رو خوردیم. آخرین قاشق غذا رو بردم تو دهنم. گروه بلک کتس کامیار اسما رو می خوند. حامد: - علی آقا.. . جویدم. حامد: - محدثه خانم.. . لقمه ام پرید گلوم. حاال مگه خنده های گروه بلک کتس پیروز و عاطفه تموم می شد ؟.. . عاطفه انتقامشو گرفت! گروه بلک کتس سیندرلا فکر کنم ناف شما رو با هم بریدن.. . همه پاشدن و فرار کردن بیرون. علی رفت باالی باالی سفره و من از پائینه پائین شروع کردم. هیپکسی تو آالچیق نبود و این قلب مزاحم چنان می کوبید که با هر پمپاژش دستام گروه بلک کتس پیروز می پرید. یه متر طرف چیدم روی هم. : - من میرم بشورم. .. شما بی زحمت جمع کنید. .. علی: - چشم. .. بدنم یخ کرد. نگاهش کردم. سرش پائین بود. چشم ؟؟؟؟ انگار گروه بلک کتس ساقیا! لبخندی زدم و رفتم